داداشی شعر خودمه چطوره
خودشه.........
نفس نفس تا تن تو فاصله اه و نفسه
با این همه هنوز لبم به دست تو نمیرسه
میخوام صداتو بشنوم ، میخوام ببوسم لبتو
میخوام چراغونی کنم تاریکیای شبتو
بازم بخون ! صدات واسم مث ترانه می مونه
شعرای نا نوشته مو لبت هنوزم می خونه!
شعر نگفته ی من ! خوبه با تو دقیقه !
عطر تو تو اتاقم هنوزم با من رفیقه !
این نباید خیال باشه ، مثل خیالای دیگه
این خودش واقعیه ، دلم داره اینو میگه
دست و لبش سرخ و سفید ، یه تیکه ابره پیرهنش
شال گردن سفیدشم انداخته دور گردنش
مثل همیشه س واسه من ، تازه و باطراوته
اخه که چقدر عوض شده ، ندیدمش یه مدته
شعر نگفته ی من ! خوبه با تو دقیقه !
عطر تو تو اتاقم هنوزم با من رفیقه !