سلاااام بر استاد ارجمند و گرامی خودمون
مرسی مرسی شما خوبین ؟
والا راستش من چند بار اومدم این تاپیک رو عکسارو میبینم ولی والا یبار گشتم چیزی مناسب پیا نکردم به دلم هم نمیشینه بخوام کپی کنم راستش
ولی هستم در جریانش کمو بیش
خیلی لطف دارین شما مرسی
من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم
و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم
تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم
و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
شهر رنگی من را
از خــــــدا پرسیدم :
وقت داری با من گفت وگو کنی؟
خــــــدا لبخندی زد وپاسخ داد : زمان من بی نهایت است
چه سوالاتی درذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سوال کردم : چه چیزی در آدم ها شما رابیشتر متعجب می کند؟
خــــــدا جواب داد : اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند وعجله دارند
که زودتر بزرگ شوند ودوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند!
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و
سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته رادوباره باز یابند!
اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند وزمان حال خود را فراموش می کنند
به گونه ای که نه در حال ونه در آینده زندگی می کنند.
اینکه به گونه ای زندگی می کنند
که گویی هرگز نخواهند مرد
وبه گونهای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند!
ادمه------>
دست خــــــــدا دست مرا در بر گرفت ومدتی به سکوت گذشت.
سپس من سوال کردم : به عنوان پــــروردگار،
دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیا موزند؟
خـــدا پاسخ داد :
اینـــــــکه یاد بگیرند ،
نمی توانند کسی را وادار کنند تا به آنها عشق بورزد.
بــــــــــــــــــــــــ ـلکه
اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
اینــــــــکه یاد بگیرند ،
که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
ایـــــــــــــــــــــــ ـــنکه
بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
ایـــــــــــــــــــــــ ـــنکه
رنجش خاطرعزیزانشان تنها ، چند لحظه زمان می برد
ولی...
سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخم ها التیام یابند.
اینکه یاد بـــــــــگیرند
فرد غنی ، کسی نیست که بیشترین ها را دارد
بــــــــــــــــــــــــ ـــلکه