mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تقدیم به تو که یادت در فکر من ، عشقت در قلب من ،

    و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگارست
    هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم
    و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
    دوری، فاصله و فضا بین ماست
    و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
    نزدیک، دور، هر جایی که هستی
    و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
    یک باره دیگر در را باز کن
    و دوباره در قلب من باش
    و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
    ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
    و این عشق می تواند برای همیشه باشد
    و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
    عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم
    دوران صداقت، و من تو را داشتم
    در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
    نزدیک، دور، هرجایی که هستی
    من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
    یک باره دیگر در را باز کن
    و تو در قلب من هستی
    و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
    تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
    می دانم قلبم برای این خواهد تپید
    ما برای همیشه باهم خواهیم بود
    تو در قلب من در پناه خواهی بود
    و قلب من برای تو خواهد تپید
    دلتنگی هایم را چگونه گویم وقتی قلم نیز نمی نویسد.....!


    تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد

    تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده

    کاش میدانستی در دل شیشه ای من چه میگذرد؟؟؟

    کاش میدانستی غروب های زندگی ام دیگر طلوعی ندارد...

    کاش نسیم غروب درد دل مرا به تو بگوید

    دلتنگت هستم

    این خط غریب

    این چشمان خسته

    این دست های منتظر

    عجیب بیقراری می کنند

    دردها و اشک هایم را از تو پنهان می کنم

    خنده هایم را به تو هدیه می دهم و شادی هایم را با تو قسمت می کنم

    عجیب دلتنگت هستم و میدانم اگر لبخند بر لب های تو بدرخشد

    قدم هایم پرواز می آموزند و دلتنگ تر میشوم از این انتظار فرسوده کننده

    که گریزی ندارد.......

    خیلی دلتنگم عشقم

    درکم کن

    دوستت دارم عاشقونه
    تقدیم به تو می کنم تمام احساسات درونم را

    که مشتاقانه تو را طلب می کنند

    تقدیم به تو که یادت در فکر من ، عشقت در قلب من ،

    و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگارست

    و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .

    به تو تقدیم می کنم لحظه لحظه های دلتنگیم را

    که به وسعت تمام روزهایی ست که به تو به سر می شود

    و به تو تقدیم می کنم عشق را که در تپش های قلبم

    و در اشتیاق چشمان همیشه منتظرم یافتم

    این هدیه ی ناقابلی از من به توست

    گوش ای از قلب پناهش ده و با خورشید مهربانیت نگهبانش باش

    همیشه در خاطرم جاودانه ای عشقم
    مانی من ماه من، غصه چرا ؟
    آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
    مثل آن روز نخست
    گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد
    یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
    نه شکست و نه نگرفت
    بلکه از عاطفه لبریز شد و
    نفسی از سر امید کشید
    و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید ،زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
    دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
    کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند
    غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
    یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
    با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
    و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست
    او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد
    او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه
    غرق شادی باشد
    غصه اگر هست، بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است
    این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
    چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
    همه را با هم و با عشق بچین
    ولی از یاد مبر؛
    پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا
    و در آن باز کسی می‌خواند؛
    که خدا هست، خدا هست
    و چرا غصه؟! چرا؟
    اي اميد آخرينم
    بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
    به در گاه آفريدگار تو دعا مي کنم
    تا فقط يک بار بتوانم
    چشمانم را زنداني نگاهت کنم
    ​مانی
    دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

    در انحصار قطره های اشک نبینم

    و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

    دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

    و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

    دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

    همیشه از حرارت عشق گرم باشد

    و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

    من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

    برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

    که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

    من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

    و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

    پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
    هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

    تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

    هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

    با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند

    تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

    که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

    وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم

    اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

    شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد

    این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد

    میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!

    میخواستم بپرسم که :

    عزیزم هنوز مرا دوست داری؟



    تو یادت نیست
    اما خوب خاطرم هست
    برای داشتنت دلی را به دریا زدم
    که از آب واهمه داشت
    تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار
    اما شبای بی کسی یکی نمونده موندگار
    یکی نمونده از هزار
    ستاره های گم شده هر شبه من هزار هزار
    اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار
    نیلوفر
    نيلوفراي كدامين شب!

    يك نفس بگشاي

    جنگل انبوه م‍‍ژگان سياهت را!

    تا بلغزد بر بلور بركه چشم كبود تو

    پيكر مهتابگون دختري،كز دور

    با نگاه خويش مي جويد

    بوسه شيرين روزي آفتابي را

    از نوازش هاي گرم دستهاي من.



    دختري نيلوفرين،شبرنگ،مهتابي

    مي تپد بي تاب در خواب هوسناك اميد خويش.

    پاي تا سر يك هوس: آغوش.



    و تنش لغزان و خواهشبار، مي جويد

    چون مه پيچيان به روي دره هاي خواب آلود سپيده دم،

    بسترم را.

    تا بلغزد از طلب سرشار

    همچو موج بوسه مهتاب

    روي گندمزار.

    تا بنوشد در نوازش هاي گرم دستهاي من

    شبنم يك عشق وحشي را.



    اي كدامين شب!

    يك نفس بگشاي م‍‍ژگان سياهت را!
    مجنون

    سال هاست که تو رفته ای

    از این دیار...

    و من

    مجنون وار سر به بیابان گذاشته ام

    اما پیدایت نکرده ام

    حالا ده سال از آن تاریخ گذشته است

    برای خودم کسی شده ام!!

    اگر به کسی نگویی

    دیری است که رئیس اداره مجنونانم...!

    و امروز دستور دادم

    چشم هایت را

    روی دیوار نقاشی کنند

    تا دیگر به فکر فرار نیفتی!!
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/376717-نظرتون-در-مورد-کار-شاهین-نجفی-چیه؟?p=5079709#post5079709
    در اندیشه باران

    امشب،

    در اندیشه باران خورده ام،

    چه کسی قطره ها را می چیند و،

    طراوتشان را، به لبان خشک بهانه هایم می بخشد؟

    چه کسی؟

    برترکهای خسته کوزه خیالم، مرهم آبی می کشد

    شاید حادثه ای

    کنده خیال او را، به ساحل تن من، رسانده است

    نمی دانم

    اما

    دیگر فاصله ائی نمانده،

    من در ژرفای احساس تو شنا میکنم،

    تا فردا

    که در گنجه خیال تو پنهان شوم

    چه زیباست، این پنهان شدن و دیگر پیدا نشدن

    همچو، بادبادک دست کودکی،

    که در اوج بی صدائی میرقصد

    یا قایق کاغذی که، در تشت آسمان بی آب می رود
    سلام مسابقه ادبی 2 خوشحال میشم شرکت کنین
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/363551-مسابقۀ-ادبی(1)/page6?p=5078195#post5078195
    سلام...دو تا پستِ آخری در تاپیکِ مشاعرۀ موضوعی،یکی کلمۀ پدر نداره ،اون یکی پستِ خودِ منه ،لطفاً ویرایش کن
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا