گفتم بمان و نماندی و رفتی
بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی
گفتم:
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سکوت
صعود
سقوط
تو صدای مرا نشنیدی
و من هی بالا رفتم هی افتادم!
هی بالا رفتم هی افتادم
تو می دانستی که من از تنهایی،و تاریکی می ترسم
ولی فیتیله ی فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم.