MA_HO
پسندها
164

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • زندگی را نفس ارزش غم خوردن نیست
    و دلم بس تنگ است
    بی خیالی سپر هر درد است
    باز هم میخندم آنقدر می خندم که غم
    از خانه من بار سفر بربنذ.
    ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند،چه تلخ است قصه ی عادت!
    دوره ی ارزانیست!
    دل ربودن ارزان!
    دل شکستن ارزان!
    دوستی ارزان است!
    دشمنی ها ارزان!
    چه شرافت ارزان!
    آبرو قیمت یک تکه نان!
    و دروغ از همه چیز ارزان تر!
    قیمت عشق چقدر کم شده است
    کمتر از آب روان
    و چه تخفیف بزرگی خورده است
    قیمت هر انسان
    دکتر شریعتی
    قلب آدما مثل قلکه،اگهسکه محبت کسی توش افتاد،نمیشه درش آورد مگه بشکنیش
    من برای سالها مینویسم...سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند.افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود...همیشه یکی بود یکی نبود
    دلتنگي هايم را با كدام قايق خالي روانه دل درياييت كنم تا بداني دلتنگتم
    کسی به باران عادت نمی کند
    هر وقت بیاید دوست داشتنی است
    باز باران بارید،
    خیس شد خاطره ها،
    مرحبا بر دل ابری هوا،
    هر کجا هستی باش،
    آسمانت آبی،
    و تمام دلت از غصه ی فردا خالی.
    دکتر شریعتی
    امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت بشمار ، شاید فردا احساسی باشد، اما … عزیزی نباشد
    بیا کلاغ پر بازی کنیم ،روزهای بی تو بودن پر،فکر بی تو بودن پر،دوست داشتن کسی جز تو پر،عشق کسی جز تو تو سرم پر ،فقط خواهش می کنم تو نپر
    گفتی ما به درد هم نمیخوریم ... کاش میدانستی تو را برای دردهایم نمیخوام
    امروز دلم دوباره شکست...!
    از همان جای قبلی.
    کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی...
    کاش می شد فریاد بزنم...پایان!!!!!!!
    دلم خیلی گرفته!
    اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!آدمها از دور
    دوست داشتنی ترند.!!!!!!!!
    همه مداد رنگی ها مشغول بودند بجز مداد رنگی سفید هیچکس به او کاری نمی داد همه می گفتند"تو به هیچ دردی نمی خوری" یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی کاغذ گم شده بودن مداد رنگی سفید تا صبح کار کرد ماه کشید مهتاب کشید آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد و صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها جایش را هیچ رنگی پر نکرد....
    ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ........

    ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﻣﻼ‌ﻟﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮﺩ

    ﻭﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺮﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻨﺪ

    ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ!

    ﺗﺎ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﻭﺟﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﻣﻦ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ

    ﻭﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺁﻥ ﮐﻨﺪ

    ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ.......

    ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﺧﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﻨﻢ

    ﻭﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻋﺸﻖ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺜﺎﺭ ﺩﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭﻡ ﮐﻨﺪ!

    ﺍﻓﺴﻮﺱ.........

    ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ

    ﺟﺰ ﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ

    ﻭﻫﺮﻭﺯ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﻟﻢ ﻫﻤﺨﻮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
    نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟دلتنگی معنی ندارد ...درد دارد ...
    یک ساعت که افتاب بتابه خاطره آن همه شب ها ی بارانی از یاد میره این است حکایت آدم
    ها ...فراموشی..........
    ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﺮﻟﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

     
    شب که می خوابی یادت باشد
    نردبان خانه را بخوابانی
    حوض را هم خالی کن
    ماه اگر به زیبایی تو دست بیابد
    دیگر سراغ از شب هیچ بی ستاره ای نمی گیرد
    یادت که نمی رود
    من بی ستاره ام...
    برای تا ابد ماندن باید رفت... گاهی به قلب کسی.... گاهی از قلب کسی .....!
    دوباره سیبی بچین حوا،خسته ام بگذار از این جا هم بیرونمان کنند!!!
    راننده اسکناس مچاله را از من گرفت و پرسید: یک نفرید؟ مکثی کردم و بی حوصله گفتم: بله آقا! خیلی وقته
    شبیه آن مسجد بین راهی تنهایم,. هرکسی هم که می آید میشکند.....هم نمازش را و هم دلم را.... و میرود
    عمیق ترین درد زندگی دل بستن به کسی است، که بدانی به تو تعلق ندارد
    از تنهایی گریزی نیست . . بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند . . . نمیخواهم کسی شال
    گردن اضافی اش را دور گردن آدم برفی احساسم بیاندازد
    اميري به شاهزاده خانمي گفت : من عاشق توام ... شاهزاده گفت : زيباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ايستاده است ... امير برگشت و ديد هيچکس نيست . شاهزاده گفت:عاشق نيستي !!!! عاشق به غير از معشوقش نظر نمي کند .
    رسم اين شهر عجيب است بيا برگرديم/ قصد اين قوم فريب است بيا برگرديم/ آنكه يك روز دل به نگاهش داديم/ خنده اش سرد و غريب است بيا برگرديم/ عشق بازيچه شهر است ولي در ده ما/ دختر عشق نجيب است بيا برگرديم...
    مدام گفتی خیالت تخت من وفادارم؛ و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم برای عشق بازی تو با دیگری
      ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

      ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ:

                   ﺧﺶ ﺧﺶ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ..............................

      ﻫﻤﺎﻥ ﺁﻭﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:

                  ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ.....................................
      ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

      ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ:

                   ﺧﺶ ﺧﺶ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ..............................

      ﻫﻤﺎﻥ ﺁﻭﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:

                  ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ.....................................
    هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم
    براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا