یک جفت چشم سیاه یک جفت چشم آسمانی یک جفت چشم سبز خیلی ها برای اینها شعر مینویسند اما تو صاحب آن چشم های قهوه ای ساده هستی که شعرت را تنها من میدانم....
میخواهم برگردم ب دوران کودکی....ان زمانها ک بدر تنها قهرمان بود...عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد...بالاترین نقطه ی زمین شانه های بدر بود...تنها دردم زانو های زخمی ام بودند...تنها چیزی ک میشکست اسباب بازی هایم بود...و معنای خداحافظ تا فردا بود