F@tima s332
پسندها
5,278

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
    نمیگویم ساکت باشیم. میگویم لبخند بزنیم و به چیزهای جدیدی که تحت همان شرایط بی عدالتی وجود دارد فکر کنیم. این بخشی از زندگی ماست، چرا بی دلیل تلخ اش کنیم؟ لبخند بزنیم و بخش های زندگی را بگذرانیم. با این دید آرام تر میگذرد. با دست خالی نمیشود به جنگ توپ و تانک رفت. وقتی قدرت تغییر نداریم باید ناخوشی ها را به عنوان بخشی از زندگی مان بپذیریم. به سادگی همان که آدم بودنمان را پذیرفته ایم. استراتژی لبخند زندگی را آسان میکند.
    سلام عزیز دلم .. خوبی ؟؟؟؟ نگو تو رو خدا .... بخدا درگیر کار هستم ....
    جونم

    این همه ساله دستهات رو اندازه یه آدم باز کردی ....

    اما تو این دنیا یه نفر پیدا نمیشه بغلت کنه!!

    مترسک جونم بیخیال....

    منو تو همدردیم!
    فـَـصــل ِ امــتـِـحــــان

    مَـــن

    جــُـز مــُـرور ...

    رنگــ ِ چشــــمــ ـــانت ..

    و

    خـَـط کشـــیــدن زیــر ِ دلتنگـــــــی هــایَمـ ..

    هــیــچ دَرســـی نـَـدارمـــــ ..
    کاش همیشه اینقد درس و بدبختی باشه تا بشه توشون منگ شد تا بعضی چیزاااااااااااااااااا رو فراموشکرد
    امان از وقتی ذهن آزاد باشه
    میشه مصیبت رو سر......
    نا امیدی


    همان امید است که بوی نا می گیرد

    از بس که می ماند ته دل
    آن شب باران می بارید…
    باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم…
    و از همین شوق بی چتر آمدم…
    ولی آمدم…
    و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی…
    و باران می بارید…
    آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…
    و باران می بارید…
    و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…
    دردهايم را به كوه گفتم

    درد هايت در دل كوه پيچيد



    و غار دهاني ست


    كه تا اين درد مشترك را فرياد نزند

    بسته نخواهد شد
    آجی گل خودم کجاااااااااااااااااااااااااااااست:w05::w05::w05:
    عجبي نيس ما هميشه ياد دوستاي خوبمون هستيم و خواهيم بود مطمئن باش
    مرسي شكر خدا
    خب خوش ميگذره؟؟؟
    سلللااااااام و درود برا ابجي ابي اناري خودمان
    حالتون چطوره؟
    انگشتم را نخ بسته ام تا به ياد آورم فراموشت كرده ام
    لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان
    که از قلبم بر قلم و کاغذ میچکد
    لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار...
    لمس کن لحظه هایم را...
    تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم
    لمس کن این با تو نبودن ها را...
    ديشب...
    خسته تر از هر روز بودم

    كاش ميشد گوشه اي مي نوشتم
    
خدايا خيلي خسته ام
    
فردا صبح بيدارم نكـــــــن.!!
    کمی دروغ بگو پینوکیو!

    دروغ های تو قابل تحمل تر بود و به خاطر کودکی و شیطنت بود

    به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ چه ها می کند...

    آخر این جا آدم ها دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود...

    به بهای یک دل شکستن...

    اینجا دروغ باعث مرگ عشق و اعتماد میشود...

    اینجا آدم ها دروغ های شاخ دار میگویند...

    بعد دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک میکنند...
    به اب روشن مي عارفي طهارت كرد...علي الصباح كه ميخانه را زيارت كرد
    همين كه ساغر زرين خور نهان گرديد...هلال عيد به دور قدح اشارت كرد
    خوشا نياز ونماز كسي كه از سر درد...به اب ديده وخون جگر طهارت كرد
    امام خواجه كه بودش سر نماز دراز...به خون دختر رز خرقه را قصارت كرد
    دلم به حلقه زلفش به جان خريد اشوب...چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كرد
    اگر امام جماعت طلب كند امروز...خبر دهيد كه حافظ به مي طهارت كرد
    دوست..

    روی جلد یک کتاب نوشته ای دیدم که خیلی من رو جذب خودش کرد. من اون طرف رو ندیده بودم ولی به آدرسی که زیر نوشته داده بود نامه میدادم و اون هم برای من نامه میداد تا قرار شد همدیگه رو ببینیم. در محل قرار دختری بسیار زیبا از کنار من گذشت و پیرزنی با همان مشخصه نامه پیش من آمد. من که مجذوب شخصیت او شده بودم بدون توجه به او پیشش رفتم و شاخه گلی به او دادم او در جواب من گفت همان دختر زیبا که از کنارت رد شد گفت که اگر شاخه گل را به من دادی بگویم که در رستوران آنطرف خیابان منتظرت است

    خوشال میشیم تو تاپیک شرکت کنین
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا