نه کارارو نرسوندم
شب بعد از اینکه بهت پیام دادم مثل یه بچه ی خوب رفتم اشغالارو گذاشتم دم در بعش هم اومدم طوری خوابیدم که هرکی نمیدونست فک میکرد صد ساله که مردم
صب هم پاشدم درویش وار رفتم کلاس. نه ماکتو تغییر دادم نه شیت بردم نه های و هویی کردم.
استاد هم جلو همه ابرو حیصیت مارو برد ولی خبر نداشت که من داشتم سیر در انفس میکردم اصلا اون روز زده بودم به بیخیالی
خلاصه اون روز هم گذشت و نتیجه ای که من گرفتم این بود که هیچی تو این دنیا نیست
همین امروز هم که میخواستم کار کنم گوشی خراب شد رفتم تا درستش کنم بعدش یه کاری پیش اومد یه سر رفتم دانشگاه بعدش خسته و کوفته اومدم خونه . ساعت 9 خوابیدم تا همین الان. تا بتونم شبو بیدار بمونم
الان هم از بس بیشعورم جای اینکه برم رو کار اومدم تو نت
نفهمم دیگه
الان هم یه ساعته هر 5 دقه یه بار مامانم میگه بیا اشغالارو بزار دم در [IMG]
یکی منو درک کنه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تو خودتو ناراحت نکن داداش
ببخش سرتو درد اوردم
من برم سر کار تا بسازمش
بدبختی فردا ساعت 8 صب کلاسه
کدوم خروسی اون موقع صب بیدار میشه
قربونت علی جون
فعلا
سلام علی جون
به سیلام داداش احسان خوبی خوشی زندگی به کامه؟
اماده باش که میخوام به این سوالت جواب بدم
چی بگم خدایی الان دو هفتس که کانسپتم تایید شده و این استاد بازم میگه هفته ی بعد دوباره بسازش و بیارش انگار مرض داره
هفته ی قبل اومده برا اینکه حس مشارکت دانشجو ها رو ببره بالا کلاسو به گروههای دو نفره تقسیم کرده که کار همو نقد کنن. غافل از اینکه ما نه نقد بلدیم نه نقد تو کتمون میره
از سر صب تا عصر منو همگروهیم اینطورییم
منو هم که میشناسی. چه بگن قرباغه قورت بده چه بگن ماکت بساز
فردا صبح هم باید برم تحویل بدم و هنو هیچ کاری نکردم
تقصیر خودم هم هس . از بس بیشعورم
یه هفته ی تمام الاف بودم. یعنی خاااااااااک تو همین فرق سرم