anise b
پسندها
3,991

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این جا کسی است پنهان دامان من گرفته.........خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
    این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان..باغی به من نموده ایوان من گرفته
    این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل..............اما فروغ رویش ارکان من گرفته
    این جا کسی است پنهان مانند قند در نی.........شیرین شکرفروشی دکان من گرفته
    جادو و چشم بندی چشم کسش نبیند........سوداگری است موزون میزان من گرفته
    چون گلشکر من و او در همدگر سرشته.............من خوی او گرفته او آن من گرفته
    در چشم من نیاید خوبان جمله عالم...............بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
    من خسته گرد عالم درمان ز کس ندیدم...........تا درد عشق دیدم درمان من گرفته
    تو نیز دل کبابی درمان ز درد یابی......................گر گرد درد گردی فرمان من گرفته
    در بحر ناامیدی از خود طمع بریدی....................زین بحر سر برآری مرجان من گرفته
    بشکن طلسم صورت بگشای چشم سیرت.......تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته
    ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده.......................پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
    من دامنش کشیده کای نوح روح دیده..........از گریه عالمی بین طوفان من گرفته
    تو تاج ما وآنگه سرهای ما شکسته......................تو یار غار وآنگه یاران من گرفته
    گوید ز گریه بگذر زان سوی گریه بنگر...............عشاق روح گشته ریحان من گرفته
    یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته.........مستان و می‌پرستان میدان من گرفته
    همچو سگان تازی می‌کن شکار خامش......نی چون سگان عوعو کهدان من گرفته
    تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینی..........اشراق نور رویش کیهان من گرفته
    سلام انیس جونم خوبی زندگی؟!
    بسی مشعوف شدیم از اینکه از ما خبر گرفتی
    گندمزار قشنگیه خیلی آرامش بخشه میسی دوسی گلم!
    بووووووووووس
    سلام
    ممنون از این دسته گل قشنگ
    منم آرزومند آرزوهای خوب برای شمام:w30:
    تکیه بر جنگل پشت سر
    روبروی دریا هستم
    آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
    حال دریا آرام و آبی است
    حال جنگل سبز سبز است
    من که رنگم را باران شسته است
    در چه حالی ایا هستم ؟
    کوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
    حیف انسانم و می دانم
    تا همیشه تنها هستم
    وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
    من ولی در کار جان شستن
    از غبار فردا هستم
    صفحه ای ماسه بر می دارم
    با مداد انگشتانم
    می نویسم
    من آن دستی که
    رفت از دست شما هستم
    مرغ و ماهی با هم می خندند
    من به چشمانم می گویم
    زندگی را میبینی
    بگذار
    این چنین باشم تا هستم
    ای پاکترین واژه ی هستی


    ای پاکترین واژه ی تقدیر


    ای رنگ حقیقت از تو تفهیم


    بازا که دل از تو می نویسد


    ای نقش زمانه از تو تصویر

    بازا که شب از ستاره خالیست


    افسون شده خاک آشنا نیست


    چشمان فلک تنگ و حقیر است


    بازا که زمانه مهربان نیست

    بازا بازا دوباره بازا


    بازا که صدای دل غمین است


    آوازه ی عاشقی همین است
    هیچکس تنهایی هیچکس رو پر نمیکنه.. تو هم نمیمونی.. منم نموندم..
    خداحافظ رو اینجا مینویسم نه تو صفحه ات..........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا