دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام ابجی وقتی زندگی نامه شمارو خوندم خیلی ناراحت شدم تصور کن شما چند تا از این ادمهارو میتونستی بکشی و از این زندگی خلاص کنی واقعا حیف شد انصراف دادای
    راستی راجب سیب و بهشت گفتی یاد یه چیزی اوفتادم

    حوا : عزیزم منو دوست داری ؟؟؟
    آدم : خبر مرگم مگه چاره دیگه ای هم دارم !!!
    و این چنین عشق آغاز شد...
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/358536-رشتتون-چقدر-واستون-مهمه؟
    ای بابا
    دکتر شکسته بندی میکنید!!!!
    ما درس پس میدیم پیش شما

    دلداری یه ترک به پسرش موقع آمپول زدن :
    هر چی بیشتر بهش کمتر فکر
    کنی ,بیشتر دردش کمتر میشه:confused:
    درکنارشما بودن باعث افتخار شد
    این لحظات را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم
    افسوس ندانستیم خوشبختی لحظاتی بود که گذراندیم
    سلام دکتر جان
    مرسی از پیام قشنگت عسیسم

    نیوتن اگر جاذبه را درست میفهمید
    معشوقه اش از درخت متنفر نبود و در دفتر خاطراتش نمی نوشت:
    اشکهای من هم به زمین میافتد.....اما تو سیب را ترجیح دادی !!
    من رقص دختران هندی را از نماز خواندن مادر بزرگم بیشتر دوست دارم
    دکتر علی شریعتی
    دوست داشتن یک نفر یعنی کوچک کردن تمام دنیا به اندازه آن یک نفر
    و بزرگ کردن آن یک نفر به اندازه تمام دنیا...
    شریعتی
    سلام خوب گفتین دوست داشت خوبه اما به اندازش

    و یک شرط مهم داره اونم اینکه طرفت قدر محبتتو بدنه
    خیلی زیبا بود!
    الآن دارم با تمام وجود معنی این جمله رو حس میکنم...!!!
    مرسسسسی زیبا بود........منم اسمم پروانه است...............:redface::w27::w33:
    در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل

    مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از

    كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد

    . حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر

    نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد.


    بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار

    داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن

    سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي مي

    تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا