مهران براری
پسندها
12

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خدایا به خوبان شوهر دادی و به بدان دوست پسر!!!!

    ما به تماشای جهان امدیم؟؟؟؟؟؟؟!!!

    همسایه ترشیده دکتر علی شریعتی:biggrin::biggrin:
    سلام, ببخشید یهویی شد!!!!!:cry::( اما تو صفحه خودم نوشتم بای:(

    الان چراغ رو درست میکنم!

    خودمم دوس ندارم اینطوری بمونه:redface:
    sلام
    صبح بخیر
    شرمنده از بابت دیشب من برات پ.خ کردم اما انگار پیامم برات نیومد:cry:
    نمیخندم بهت....
    آفرین...طبع شعر م که داری
    پسرمون همه فن حریفه
    واااااای مرسی
    چراغم درست شد؟
    خوبم داداشی
    فعلا بیکاریم پای نت:D
    روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن. ... زن پرسيد: چه کار کنم؟ و وقتي متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خيس نمود. به نيمه راه رسيده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسيد: چرا؟ تقريبا به بيمارستان رسيده ايم. زن جواب داد: ديگر لازم نيست، بهتر شدم. سرم درد نمي کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همين مسير کوتاه، سردردش را خوب کرده است. *عشق چنان عظيم است که در تصور نمي گنجد. فاصله ابراز عشق دور نيست. فقط از قلب تا زبان است و کافي است که حرف هاي دلتان را بيان کنيد*
    اره خیلی خوب بود!!!!!

    دیگه خواهر شوهر بازی در میارم!!!!!:biggrin::biggrin:

    شوخی کردمااااااااااااااا!!!

    ایشاا... قسمت تو شه:biggrin:
    ادامه:

    بیاز گفتم که:تو صیادی و من اهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم,نتوانم!!
    اشکی از شاخه فروریخت
    مرغ شب,ناله یتلخی زد و بگریخت...
    اشک در چشم تو لرزید,
    ماه بر عشق تو خندید!!
    یادم اید که:دگر از تو جوابی نشنیدم
    پای در دامن اندوه کشیدم
    نگسستم, نرمیدم.
    رفت در ظلمت غم,ان شب و شب های دگر هم,
    نه گرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم,
    نه کنی دیگر از ان کوچه گذر هم...

    بی تو, اما, به چه حالی من از ان کوچه کذشتم!!!:smile:
    بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
    شدم ان عاشق دیوانه که بود
    در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
    باغ صد خاطره خندی
    عطر صد خاطره پیچید
    یادم امد که شبی با هم از کوچه گذشتیم
    پرگشودیم و در ان خلوت دلخواسته گشتیم
    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاها
    من همه محو تماشای نگاهت
    اسمان صاف و شب ارام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه یماه فرو ریخته در اب
    شاخه ها دست براوزده به مهتاب
    همه دل داده به اواز شباهنگ
    یادم اید که , تو به من گفتی:
    ازاین عشق حذر کن!
    لحظه ای چند بر این اب نظر کن
    اب] ایینه ی عشق گذران است
    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است!
    تا فراموش کنی,چندی از این شهر سفر کن!
    با تو گفتم:حذر از عشق!؟ ندانم
    سفر از پیش تو؟!هرگز نتوانم
    نتوانم!!
    روز اول که دل من به تمنای تو پر زد,
    چون کبوتر,لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی,من نه رمیدم, نه گسستم...!
    آفرین....حداقل ماکتاتو خوب یاد بگیر بسازی....
    عکس ماکتتو واسم بذار
    امروزدانشگاه بودم خیلی خوب بود بادوستانم بودم خیلی خوش گذشت خیلی خندیدم جای شما خالی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا