آقا سلام برغزل اشک ماتمت       بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت
      چندی گذشت در غم هجران اشک تو          
       پرمی کشید دل به هوای محرّمت
          
      آقا سلام ماه محرّم شروع شد
      آمد بهار زخم دل ما و مرهمت
      خون می شود دل همه عالم زه قصه ی 
      آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت
      در بین روضه غم دل من را گرفته بود
      وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت
      ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ
      ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت
      زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی
      با صورت کبود و همان قامت خمت