از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست گلهای نیست
گرهم گلهای هست دگر حوصلهای نیست
حوصلهای نیست حوصلهای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دستِ مرا مشغـلهای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریختهام چلچلهای نیست
گرهم گلهای هست دگر حوصلهای نیست
حوصلهای نیست حوصلهای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دستِ مرا مشغـلهای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریختهام چلچلهای نیست