می چکد خون از لب و این چهره ی نیلی پدر
می خورم از هر طرف یک ضربه ی سیلی پدر
با دو پای کوچکم بر خار و خس آواره ام
می زند هر لحظه دستی روی گوش پاره ام
روی نیزه دیدنت با من نمی دانی چه کرد!
می خورم از هر طرف یک ضربه ی سیلی پدر
با دو پای کوچکم بر خار و خس آواره ام
می زند هر لحظه دستی روی گوش پاره ام
روی نیزه دیدنت با من نمی دانی چه کرد!