تو خود اسرار نهانی 
تو خود باغ بهشتی 
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی 
به تو سوگند 
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی 
نه که جُزئی 
نه که چون آب در اندام سَبوئی 
تو خود اویی بخود آی 
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشینی و 
بجز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی 
و گلِ وصل بچینی ...
محتاجیم به دعا
