wwwmohamad
پسندها
236

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دکتر. شرمنده سعادت نداشتم در خدمت باشم


    اینجا المپ هست . سرزمین افسانه ای خدایان اسطوره ای

    زئوس خدای خدایان المپ در اینجا روزگار میگذراند .






    [IMG]
    جاااااااااااااااااااااااننننننننننننننننن!!!!!!!!!!!!!!!!:surprised:
    age fekr kadi ke man darkhast midam, kamelan dar eshtebahi!!
    man yek dokhtaram age khasti mitooni darkhast bedi bad man taze rooooosh fekr mikonam ke add konam ya na. agar ham ke nakhasti ke.....:w01::lol:
    دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند...
    اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند !
    پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم،
    فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه
    امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد...

    آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ،
    به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود
    لجوجتر و مصمم تر است.
    سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد.
    اما آب... راه خود را به سمت دريا می يابد.
    در زندگی، معنای واقعی
    سرسختی، استواری و مصمم بودن را،
    در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد.
    گاهی لازم است كوتاه بيايی...
    گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست
    و عبور کرد
    گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
    گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی....
    ولی با آگاهی و شناخت
    وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
    " امشب دلم برای تو تکثیر می شود*&* در این غزل که نام تو تفسیر می شود* در شعرهای حضرت حافظ پیاله ای ست*&* از آن به چشم های تو تعبیر می شود* وقتی خدا میان نگاهت نشسته است*&* خیلی عجیب نیست که تکبیر می شود –* ذکر مدام و ورد لبم ، آسمانی ام*&* خورشید در نگاه تو تصویر می شود* باید تمام عمر برایت بغل شوم*&* باید تمام عمر … بیا ! دیر می شود !*
    " قاصدكی روی سنگ فرش خیابان در انتظار یك دست ، یك فوت این همه رهگذر ! كسی پیامی ندارد برای كسی ؟! قصه این همه تنهایی را قاصدك به كجا خواهد برد ؟!! "
    سلام خبری ازت نیست سرت شلوغه کارو کاسبی خوبه موفق باشید farhad8867@yahoo.com
    رازیگر : (در فارسی کهن ) معمار - سازنده - آن کس که ساختمانی را طراحی کند - آرشیتکت - در اصل راز نگر بوده است، چرا که معمار حافظ و نگهبان اسرار کاخ بوده است...
    كوك كن ساعتِ خویش !
    اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
    دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه مـؤذّن، شبِ پیـش
    دسته گل داده به آب
    و در آغوش سحر رفته به خواب
    كوك كن ساعتِ خویش !
    شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
    كه سحر برخیزد
    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
    دیر برمی خیزند


    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه سحرگاه كسی
    بقچه در زیر بغل،
    راهیِ حمّامی نیست
    كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی
    كوك كن ساعتِ خویش !
    رفتگر مُرده و این كوچه دگر
    خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

    كوك كن ساعتِ خویش !
    ماكیان ها همه مستِ خوابند
    شهر هم . . .
    خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه در این شهر، دگر مستی نیست
    كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد
    از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

    كوك كن ساعتِ خویش !
    اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
    و در این شهر سحرخیزی نیست
    و سـحر نـزدیک است .....
    کـــجا ایــستــاده‌ ای؟

    چــگونــه اســت

    بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــی‌وزد

    عــطـر تــو را بــا خــود دارد؟

    تـــو نــرفــته ای

    مــیـدانم .

    از جــایی در هــمیـن نـزدیکی

    مــرا نـگاه میــکنی

    فــقـط مــن نـمیبــینـمت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا