سایه دیروز صبح بعد سحر که خوابیدم خواب .... رو دیدم
این بارم مثل دفعات قبل خونه مامان بزرگم بود این بارم مثل همیشه نگاهم میکرد
این بار تنها نبودیم مامانم و اشکان و داییم هم بودن جمع بودیم اونجا
باورت نمیشه صبح که پاشدم چه احساس خوب و آرامشی داشتم

نمیدونم کی حکمت این خوابام معلوم میشه
