حکایت:
 
می گویند ابلیس زمانی نزد فرعون آمد، در حالی که فرعون خوشه های انگور در دست داشت و می خورد...
 
ابلیس به او گفت: کسی می تواند که این خوشه انگور را به مرواریدی درشت و خوش آب و رنگ مبدل سازد؟
 
فرعون گفت: نه.
 
ابلیس با جادوگری و سحر آن خوشه انگور را به مروارید تبدیل کرد!
 
فرعون با تعجب گفت: آفرین بر تو که استاد ماهری هستی!!
 
ابلیس سیلی محکمی بر گردن او زد و گفت:
 
مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند؛ تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می کنی؟؟!!!!!
---
راستی چرا ....
 
یا علی
