B
پسندها
2,773

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این:
    من وقتی کلمه در رو می شنوم فوری یاد رو شدن می افتم
    و این :یعنی وقتی دیواری درست میشه، در حجم زیادی از مفهومش رو از دست میده
    قربانت داداش

    انشالله برای تو هم همیشه خوبی و خوشی و سلامتی با خبر های خوب باشه :gol::gol::gol:
    آها..خیلی خوشحالم که خوبی و به خودت میای....
    منم خوشحالم از دیدنت...خیلی زیاد....
    عکس ها واقعا به پای محبت تو نمیرسه..
    خواهش میکنم. اشکالی نداره... نیازی به عذرخواهی نیست...
    نه من همیشه ی خدا عاشق کتابخونم.
    هرجا که میرم اولین جایی که باید پیدا کنم کتابخونست!
    میدونی کتابا به چند دسته تقسیم میشن:
    یه دسته رو فقط باید خوند و مطمئن شد که دوباره نباید خوند!
    یه دسته رو یه بار میخونی و یه جاهایی به ذهنت میسپری و تموم میشه!
    یه دسته رو باید یه بار بخونی و لازمه که نگهداری که برای یادآوری دوباره بری سراغش.
    یه دسته رو باید بیشتر از یه بار بخونی
    یه دسته رو اصلا تو کتابخونه ی شخصیت نباشه انگاری یه چیزی کمه تو زندگیت :دی
    اینه که کتابخونه لازمت میشه!
    اره یهویی شد.
    دیگه کارم به جایی رسیده بود که میخاستم دیگه کارت کتابمو تمدید نکنم!
    اما خب خداروشکر از کما بیرون اومدم :دی
    کتابش بسیار قدیمیه ضمن اینکه نظر مثبتی ندارم روش اما از اونجایی که باید میخوندم دارم میخونم صرفا!
    پرنده ی خارزار
    من خودم کلی به اون پیام قبلیه خندیدم :دی
    خب حالا تو نظرتو بگو
    سلام شب تو هم بخیر داداش :gol::gol::gol:

    خوبی؟اوضاع ردیفه انشالله ؟
    سلام زوینای عزیزم..
    ممنون از عکس ها...
    زیبا بودن....مثل همیشه...
    چه میکنی؟ خوش میگذره؟
    یه هفته خوبه.
    پس از حالا تا یه هفته ی دیگه وقت دارم .
    دقیقا منم باید حتما برم پیداش کنم و یه جاهاییو دوباره بخونم.
    البته بارون درخت نشینو که کلا از کتابخونه گرفتم!
    باشه اونم حتما بزودی میذارم.
    راستی بهت گفتم دیگه از بحران نخوندن کتاب گذشتم؟
    اینی که الان میخونمو تموم کنم میرم سراغ کارام !
    چاکرخاتیییییم حکیم جان

    موخای منو بکشی دیگه حالا ؟ آخه حکیم ادیب فهیم و این حرفا ؟!!!!!!!
    توضیح واسه چی؟
    خب در که اصلا بی دیوار معنی نداره، وقتی دیوار نباشه در واسه چی؟
    اما دیوارم خب بعضی دیوارا در میخوان ، بعضیاشم نمیخوان
    ولی واسه رفتن به اون طرف هر دیواری یه راه باید باشه، نباشه از خود دیواره میریم بالا :دی
    کم اوردی سوت بلبلی بزن :دی
    داش زوینا کلی اذیتت کردم امروز خندیدیم
    من برم یکم به درسا برسم
    شب میام
    شام پروف منه راستی ساعت 9-11
    سلام، خوبم ممنون
    تو خوبی؟
    نظرم؟ نمیدونم.به همان اندازه که نه
    یه ذره احساس میکنم
    ماشالا چه چیز جونی هم هستی ماشالا :دییییی
    حالا ایندفعه که رفتی سر مرز بگو خودم میام ردت میکنم باوشه؟
    خب باید یک بابا هم براش پیدا کنی همینجوری که نمیشه
    عیسی که نیست بیژنه :دیییی
    امروز سوزنت گیر کرده فک کنم :دی
    ایییییی پس بگو این چند روزه کجا بودی
    باز فرار کردی از دستشون؟
    با مشاهده ی یک "در"بلافاصله لزوم "دیوارها" احساس می شود.
    آیا: با مشاهده ی یک دیوار هم به همان اندازه لزوم یک "در" را احساس می کنیم؟!
    ای بابا تو چند تا جون داری؟ ها؟
    یکبار بمیر از شرت راحت شیم دیگه :دیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    (خدانکنش رو تو دلم گفتم)
    حسودیت میشه به من؟ ها؟ خب تو هم برو مادر بیژن شو :دیییییییییی
    ماشالا چند وقتشه بچت؟
    راه هم میتونه بره؟ الهی.......
    چشمات رو چرا همچین میکنی حالا؟
    شانس اوردی اومدی
    و گرنه با دخملیم میخواستیم بیایم بزنیمت :دی
    چی فرستادی مگه؟ بچه دارم شدی؟ اییییی مبارک باشه
    اسمش چیه حالا؟
    پیدات کردم ناقلا رفته بودی تو جیب پشتم چیکار؟ ها؟
    سیلام
    کوشی تو؟ هان؟
    مرسی خوبم
    بابا هر چی این زیر پام رو نگا کردم،نبودی
    حتی بلند شدم واستادم گفتم شاید اون زیرا باشی بازم نبودی
    دیگه خیلی نگران شدم
    سلامممم...خيلي خوشحالم كه دوباره سالم و سلامت ميبينمت...اميدوارم هيچوقت مشكلي پيش نياد...
    چرا معذرت خواهي عزيز...بالاخره هركس براش كاري پيش مياد كه چند روزي نتونه بياد نت ديگه... [IMG]
    اما اينبار بي خبر رفتي به قول ستايش..= كشتمان... [IMG]
    سلام
    زوینا جان.
    خوبی؟
    خواهش عزیز خوشحالم از دیدنت.

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا