salvador
پسندها
3,260

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من چیز رو بگو که
    رفتم تو پروفم دارم از شما پذیرایی میکنم هی چایی میارم
    هی میوه میدم بخورین
    اومدین اینجا پشت من میحرفین و نقشه میکشین اره؟
    ااااا چه بد این مدیرا اصلا به اینجا رسیدگی نمی کنن :دی
    اره میگم نظرت چیه براش گزارش تخلف رد کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟ :دییییییییی
    آره بفرستش به اون چاییه ویجه میدم :دیییییییییییی
    اون که بعله :دی
    باشه حالا درو وا میکنم ولی قول نمیدم چاییارو نریزم روشون :دییییییییی در حد لالیگا :D
    من با این دومی خیلی موافقم اما چیکار کنم مامانم گوش نمیده به حرفم :دیییییییییی
    آره خوش به حالشونه :دی
    آره دیگه هی عید پا میشن میرن مسافرت بعدش اردیبهشت میان خونه ما :دی
    اره دیگه خیلی کاردرستیم :confused:

    اره بابا آجیل و شیرینی که هیچ تخم مرغ رنگی هم میدیم بهشون تازه :دی
    اره رفتیم بااخره :دی
    اره حالا تو همین فروردین تموم شه شانس آوردیم اخه عید دیدنیای ما بعضی وقتا تو اردیبهشتم ادامه داره :دی
    سلام رسوندن خدمتتون :دی
    از سفر برگشتن بالاخره ما رفتیم خونشون ولی اونا نیومدن هنو :دی
    حالا اروم باش
    لازم باشه خودم میزنمت تو نمیخواد خود زنی کنی
    خب راستش رو بخوای که همه عکسا مال منه:دی
    اما اجازه میدم شما هم استفاده کنین :دی
    اره دیگه کم سعادتی :دییییییییییی
    خوب باشی همیشه

    بد نبود جای شما خالی
    تو چی ؟ 13 رو به در کردی ؟ :دی
    سلام خوبی؟
    نه دیگه اون خیلی تابلو بودش :دی
    چه عجب ما شما رو دیدیم...
    برات چیزایی گذاشتم که از هزار تا عکس بهتره داداش
    یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنان که عرب گوید التّمرُ یانعٌ وَ الناطورُ غیرُ مانع. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟ گفت اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.

    شاید پس کار خویشتن بنشستن
    لیکن نتوان زبان مردم بستن
    اینم از سعدی عزیز برای داش بیژن عزیز :

    توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخامانداخته و خشت پیروزه درو به کار برده به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد.

    خر که کمتر نهند بروى بار
    بى شک آسوده تر کند رفتار

    مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
    به در مرگ همانا که سبکبار آید

    به همه حال اسیری که ز بندی برهد
    بهتر از حال امیری که گرفتار آید
    سیلاممممممممم
    دیدی گفتم اسمتو رو عکسات حک کن :دیییییییییییی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا