اگه بر نمی گشت یعنی عاشقش بود
اسم بوق آوردید یاد خاطرات وطن ! افتادم
کلا موقعی که من بر می گشتم خونه سانس خیابون خلوتا بود
خونه ما هم از سه طرفش محل خط بود !
حالا دیگه کسی کاری به قیافه خسته و نزار و درب و داغون نداشت تا موقع رسیدن خونه صدتا سمفونی بتون به نوازش در می یومد
یه بار سر ظهر تابستون ساعت 3 بود داشتم کوفته بر می گشتم دیدم هی یه ماشینی بوق می زنه
هی محل نذاشتم گفتم می ره
دیدم نه هی باز داره بوق می زنه
تند تر رفتم ولی دیدم نه انگار دست بردار نیست
برگشتم سرویسش کنم دیدم یه پیکان جوانان 57 بود با 20 تا بچه قد و نیم قد داخلش
یارو آدرس می خواست بپرسه بیچاره

نه بلدم نیستم ولی خیلی دوست دارم
