پاك؟!
دعا كن پاك بشه!
حتما برو
حتما حتما برو
تو نمي دوني من با چه درد سري رفتم.
پارسال تو بهمن ماه با خانواده رفته بوديم شيراز.
برگشتني از شهرضا اومديم.
بابام گفت تو شهر نميريم.
تو نمي دوني چه آتيشي افتاده بود تو وجودم.
گفتم حاج همت باشه!
باشه يادم نميره!
اين همه راه تا شهرت بيام و سر مزارت نيام؟
انقد بي لياقتم؟!
تو نمي دوني چه قد التماس حاجي كردم.
وقتي نااميد شدم سر راهمون رسيديم به بهشت رضا.
بهشت رضا اصلا تو شهر نبود.
دقيقا سر راه ما بود!
رفتيم...
در حد 5 دقيقه يا شايد كمتر اونجا بوديم.
با اينكه كم بود اما از خاطرات قشنگ زندگيمه.
من با حاج همت تو باشگاه آشنا شدم.
به خاطر خيلي چيزا مديون باشگاه و بچه هاي با صفاش هستم.