1- برخلاف اونچه که الان همه بهم می گن "چقدر کم حرفی"(بابک می گفت چقد کم حرف می زنی، شما تو خونتون با سهمیه حرف می زنین!) وقتی بچه بودم سر جماعت رو می خوردم، حتی لقب هم داشتم.لقب رو لو نمی دم
2- من مکه رفتم،حاجیم
3- 3سال داشتم،مامان رو اجاق یه قابلمه گذاشته بود، منم خواستم ببینم تو قابلمه چیه، ولی قدم کوتاه بود. وقتی کنار اجاق واسادم و به زور سرم کردم تو قابلمه تا ببینم چیه، زیر گلوم به لبه قابلمه داغ چسبید

و ... تا چندین سال جاش رو گلوم مونده بود.این جریان نشون می ده از همون طفولیت خیلی کنجکاو بودم
4- حافظه مربوط به اسامی یا مطالب حفظی من کاملاً تعطیله،هیچی یادم نمی مونه،ولی برعکس حافظه تصیویری و تخیل من به طرز عجیبی خیلی قویه.کافیه من جایی یا فردی رو ببینم تا سالها تصویرش تو ذهنم می مونه.به راحتی می تونم همه موقعیت ها یا افراد رو تصور کنم.
5- وقتی 6-7 سال داشتم،پدرم به خاطر شغلش،یه کامپیوتر خریده بود.منم گهگداری باهاش بازی می کردم ولی هیچی ازش سرم نمی شد،فک می کردم منظور از کامپیوتر،تلوزیونشه

،اون زمونا یکی پرسید کامپیوترتون چیه،منم با وقاحت تمام گفتمLG
