aftab
پسندها
618

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی....
    salam
    mer20+5+5 babat ax
    bashe ye vaght dg jobran mikonam
    alan kar daram
    fadaye cheshat besham
    boooooooooooooooooos
    منتظر حضور سبز شما هستیم
    www.komeit.com
    این سایت در راستای معرفی محرم در شهر نوش آباد تاسیس شده
    لطفا نظرات خودتون رو بفرمائید
    ممنون
    حسینی باشید
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/227669-خداحافظی-vurojak?p=2954665#post2954665
    هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد ، و کسی که چنیین ارزشی دارد هرگز باعث اشک ریختن تو نمیشود
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/226086-بیاین-به-هم-قول-بدیم-تو-این-ده-روز-محرم-زیلرت-عاشورا-یادمون-نره?p=2934036#post2934036


    تو می خندی ... حواست نیست ... من آروم می میرم
    تو می رقصی و من ... عاشق شدن رو یاد می گیرم
    چه جذابی ... چه گیرایی
    چه بی منطق به چشمات می شه عادت کرد
    توی دستای تو باید به سیگارم حسادت کرد
    منو پوک می زنی آروم
    خرابم می کنی از سر
    رژ لب روی ته سیگار
    تن من زیر خاکستر
    تنم می لرزه و می ری ... حواست نیست
    هوامو کام می گیری ... حواست نیست
    حواسم هست و می میرم ... حواست نیست
    کنارت اوج می گیرم ... حواست نیست
    تو می خندی
    حواست نیست

    ......... ته سیگار ..........
    گریه شاید زبان ضعف باشد


    شاید خیلی کودکانه


    شاید بی غرور...


    اما هر وقت گونه هایم خیس می شود ؛ می فهمم


    نه ضعیفـم !!!


    نه یک کودکـم !!!


    بلکه پر از احساسم....
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/224286-فقر-چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟?p=2902173#post2902173
    چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
    اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
    وقتی هم که آخر سر می فهمی اش
    دیگر خیلی دیر شده
    و هیچ چیز بدتر از
    خیلی دیر نیست.

    "چارلز بوکفسکی"
    بالشـــی از پَر ِ خیالت ..

    زیر سرم گذاشتی ..!



    حالا دیگر تمام ِ شب ها را ..

    در آغوشت به صبح می رسانم ..!
    نه سلامم نه علیکم
    نه سپیدم نه سیاهم
    نه چنانم که تو گویی
    نه چنینم که تو خوانی
    و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
    نه سمائم نه زمینم
    نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
    نه سرابم
    نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
    نه گرفتار و اسیرم
    نه حقیرم
    نه فرستادۀ پیرم
    نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
    نه جهنم نه بهشتم
    چُنین است سرشتم
    این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
    بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
    گر به این نقطه رسیدی
    به تو سر بسته و در پرده بگویــم
    تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
    آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
    خودِ تو جان جهانی
    گر نهانـی و عیانـی
    تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
    تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
    تو خود اسرار نهانی
    تو خود باغ بهشتی
    تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
    به تو سوگند
    که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
    نه که جُزئی
    نه که چون آب در اندام سَبوئی
    تو خود اویی بخود آی
    تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
    بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
    و گلِ وصل بـچیـنی....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا