بازگشتن آرامم نمی کند
حتا به شعر
راه رفتن آرامم نمیکند
که نخواست همگامم باشد آن دیگری
اما چه بگویم
وقتی زخمها در شعرم متولد میشوند
و اندامم در کلمات آرامش مییابند
تار است کلماتی که به آن دلبستهایم
سرد است روزهایی که در آن زندگی میکنیم
و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم... موفق باشی...
سلام ونوس خانم....خوبين؟؟؟
خيلي خيلي از تاپيك قرآني كه براي سلامتي پدرم گذاشتين سپاسگذارم، اميدوارم خدا روح پدر و مادرتون رو قرين درياي رحمت بي كرانش كنه و شما و اطرافيانتون رو در سلامتي كامل حفظ كنه
باز هم ممنون از لطفتون...
ان شالله كه بتونم جبران كنم
مطمئنا همینطوره اما باید همیشه همینجور باشه....بخصوص واسه بعد از لاغریشون که دوباره برنگرده...
من که کلا بیخیال شدم...چون تا خودش نخواد هرچی من و بقیه بهش بگیم فایده نداره
سلام خانم خانما
چی عجب شما دوربرتون رو نگاه کردید ما رو هم دیدید
خوبی ؟؟؟خوشی؟/ سلامتی؟؟ چه خبرا ؟؟
بخدا اونقد درسام زیاده ک دیگه نگو ،جو گرفته استادها رو بیا ببین چقد اذیت می کنن..نمی رسم زیاد بیام شرمنده اجی گلم