دو تا گردیده چرخ پير را پشت
پي پوزش به پيش نام زرتشت
به زیر سایه نامش تواني
رسيد از نو به دور باستاني
چو من گر دوست ميداري آشور خویش
ستایش بایدت پيغمبر خویش
به ایمائي ره بيگانه جویي
رهاآن! تا به آي این بي آبرویي؟
به چشم عقل آن دین را فروغ است
آه آن بنيان آن دیو درو غ است
چو دین آردارش و گفتار و پندار
نكو شد بهتر از آن دین مپندار
به دنيا بس همين یك افتخارم
آه یك ایراني والاتبارم
به خون دل زیم زین زیست شادم
آه زرتشتي بود خون و تبارم
باري مهربان یار!