زان یار دلنوازم شکریست با شکایت/ گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
....../
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا / سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت بغمزه ما را خون خورد و می پسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت
------
آخر چرا جانا دوباره ز دل خود مارا پاک نمودی تقصیر خودمه که دلم جز دوستای خوبش تو اینجا گذاشت رو شما هم .... هق هق هق هق... گریه امان نمیدهد آخر چرا ... آخر چرا سبوی مرا بشکست لیلی!!!!