ترمه؟ ترمه؟ كجايي؟
زن، نزد مرد رفت.كنارش نشست.
دست توي موهاي او برد:مي دوني چند ساله كه ديگه منو به اين اسم صدا نزدي؟!!
مرد بعد از مدت ها دست زن را در دست گرفت: متاسفم. هر كاري كردم اسمت يادم نيومد.
مكث كرد و با تعجب پرسيد:مگه تو اسم ديگه ايي هم داشتي؟!!
زن، دست مرد را به سينه فشار داد. آن را بوسيد و با صداي بغض آلودي گفت:ديگه مهم نيست.