خرم آن روز کزین منزل ویران بروم ************ راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
   گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب************من ببوی سر آن زلف  پریشان بروم 
   دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت***********رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم 
   چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت***********به هواداری  آن  سرو  خرامان  بروم
   در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت************با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم
  نذر کردم گر از این غم بدر آیم روزی ***********تا  در میکده شادان و غزلخوان بروم
   به هواداری او ذره صفت رقص کنان ************تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم
   تازیان را غم احوال گرانباران نیست *************پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
                         ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون**************همره کوکبه ی آصف دوران بروم



