mahtabi
پسندها
2,365

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نازی میتونی نواندیشان بری؟
    من نمیتونم برام اصلا بازش نمیکنه
    سلام.خوبی گلم؟فدای مهربونیت،ممنون بابات عکس نازت

    +منتظر خبرای خوشت از ارشد هستم ایشالا...
    ki [,k kkj k',...nhvl ldvl!
    یعنی:نه...جون ننت نگو...دارم میرم...اومدم هوایی عوض کنم برم!
    اونور که میرم،موندگار میشم!
    به کسیم نگیا اومدم اینور سر زدما...خوب؟
    ای مدیر...ای صانع...ای بخشنده...ای پامادُر! [IMG]
    سلاممم عزیزممم
    قبونت بشم..
    چشمهای تو زیبا میبینه گلم...
    و چشمانت،راز آتش است
    و عشقت،پیروزی آدمی است
    هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

    و آغوشت
    اندک جایی برای زیستن
    اندک جایی برای مردن
    و گریز از شهر
    که با هزار انگشت
    به وقاحت
    پاکی آسمان را متهم میکند!

    کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
    و انسان با نخستین درد
    در من زندانی ستمگری بود
    که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
    من با نخستین نگاه تو آغاز شدم..

    دستانت آشتی است
    و دوستانی که یاری میدهند
    تا دشمنی،از یاد برده شود
    و سپیده دم
    با دستهایت بیدار میشود....


    سلام خانوم مدیر گل،خوفی؟خوشی؟
    امیدوارم اوضاع بر وفق مرادت باشه

    [IMG]
    سلام
    والا قبلنا یه همچین طریقتی تو نوشتنت بود گفتم یادی از قدیما بکنیم
    چاکریم عزیز
    نازیلی ببین گشتم یه گل تو مایه گل خودت پیدا کلدم...



    جاست فور یو *:
    " حميد مصدق خرداد 1343"


    *تو به من خنديدي و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلود به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و تو رفتي و هنوز،
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت


    " جواب زيباي فروغ فرخ زاد به حميد مصدق"

    من به تو خنديدم
    چون كه مي دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
    پدرم از پي تو تند دويد
    و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
    پدر پير من است
    من به تو خنديدم
    تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
    سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
    دل من گفت: برو
    چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
    و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
    حيرت و بغض تو تكرار كنان
    مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
    سیلام جیگر
    خوبی؟
    نازی نمایشگاه کتاب نمیای؟ 15 ام شروع میشه
    به به
    شلام
    مهلافی ژونم
    خوفی؟
    شه خبیا؟
    حوش میجذیه؟
    قیبونت
    درود بر مدیر بازنشسته گرامی. خوبی؟
    چه عجب از اینطرفا.
    ممنون بابت گل قشنگت. خودت گلی عزیزم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا