سلام دوست گرامی چون گفتی کافرنامه ی دکترونخوندی گفتم شعرشوبرات بنویسم امیدوارم خوشت بیاد
خدایاکفرنمیگویم پریشانم چه میخواهی توازجانم مرابی آنکه خودخواهم اسیرزندگی کردی
خداوندااگرروزی زعرش خودبه زیرآیی لباس فقرپوشی وغرورت رابرای تکه نانی زیرپای نامردان بیاندازی وشب آهسته وخسته به سوی خانه بازآیی زمین وآسمان راکفرمیگویی نمیگویی؟
خداوندااگردرروزگرماخیزتابستان تنت برسایه ی دیواربگشایی لبت برکاسه ی مسی قیراندودبگذاری وقدری آن طرفترامارتهای مرمرین بینی واعصابت برای سکه ای این سووآنسودرروان باشدزمین وآسمان راکفرمیگویی نمیگویی؟
خداونداتومسئولی خداونداتومیدانی که انسان بودنو ماندن دراین دنیاچه دشواراست چه زجری میکشدآنکس که انسان است وازاحساس سرشاراست