خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من.
خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.
خدا لبخند زد.لیلی هم.
خدا گفت :شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
لیلی خود را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا میکرد.
لیلی گر میگرفت.
خدا حظ میکرد.
لیلی میترسید.میترسید آتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد
خدا گفت:اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود...
فعلا مثل اینکه هیشکی من و دوست نداره!!! به هرکی اس ام اس میدم جواب نمیده. باز دارم سعی می کنم. به هرحال وقتی رسیدی تهران می تونی از همون فرودگاه بیای باشگاه. یا اینکه به یه کافی نت سر بزنی.
آخه هیچ کدوم از بچه ها on نیستن. اس ام اس به چند تا از بچه ها دادم. منتها جواب نگرفتم هنوز. یکی از تاپیکها مسیر کروبی رو اعلام کرده بود. ساعت 10. فلکه دوم صادقیه.
سلام ساراجان. ممنونم. تو خوبی؟
راستش من از شنبه نبودم. الان هم حدودا یک ساعتیه که برگشتم. فعلا خبری ندارم. نمی دونم وضعیت چه جوریه. تازه دارم میریم ببینم این چند وقت چه خبر بوده. اگه مطلع شدی، من رو هم در جریان بذار لطفا.
قربونت...!
(اعصابم خیلی خورده! احتمالا 5شنبه تهران نباشم!)
سعی میکنم بمونم! اگه بودم, هماهنگ میکنیم, بچه ها, هر کی اومد, یه جا با هم بریم...!که تنها تنها نریم...!
(دعا کن بتونم بیام...!)
سلام از اینکه به پروفایل من سرزدید متشکرم اگه مایلید به وبلاگ نو پای بنده سر بزنید و ما را از نظرات سازنده خود محروم نفرمایید . www.sanatelectronic.blogfa.com