گلابتون
پسندها
14,699

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام آبجی.دست شما درد نکنه متد های قشنگی بود و البته جای تامل و تفکر داره.میگم آمدن چند تا عکس از گلخونم براتون بفرستم نتونستم.جه کار باید بکنم.کجا برم؟؟؟؟دس شوما درد نکنه.:(:redface::redface:
    آبجي ما خوب باشه خب منم خوبم ديگه مهم توئي عزيزم فقط بايد خوب باشي تو خوب باشي دنيا هم خوبه
    سلام ايندفه ديدم هستيد براتون پيام بزارم كه بعد سه روز جوابمو ندين

    حالا حالتون خوبه ظاهرا كسالت داشتيد ايشالله كه بر طرف شده باشه بچه ها خوبن

    باشه اینطوریه دیگه !!!!!!! مثل اینکه منم باید دستبکار بشم.شما ها فقط با عکس حال میکنین.باشه منم میفرستم.از امشب.:mad::mad::mad:
    با سلام خدمت دوست عزیز

    یه سوال فنی از سایت داشتم . میدونین که من تازه واردم

    میخواستم بدونم توی گذاشتن پیام در آواتار شخصی که حدود 40 دقیقه پیش برای محمد رضا گذاشته بودین چطور همراه پیام تصویر هم می زارین ؟و در ضمن نحوه ی add کردن عکس ها رو در آلبوم برام بگین ممنونتون میشم.
    گفتمش دل میخری ؟ پرسید چند ؟
    گفتمش دل مال تو تنها بخند !
    خنده کرد و دل ز دستانم ربود .....
    تا به خود باز آمدم او رفته بود !
    دل ز دستش بر روی خاک افتاده بود!

    سلام
    تقدیم به دوست خوبم
    حال و احوالات ؟
    گر ز ما پرسی چونی ... گویمت چون آتش بر سپند
    آسمان همچو صفحه دل من
    روشن از جلوه های مهتابست
    امشب از خواب خوش گریزانم
    که خیال تو خوشتر از خوابست
    خیره بر سایه های وحشی بید
    می خزم در سکوت بستر خویش
    باز دنبال نغمه ای دلخواه
    می نهم سر بروی دفتر خویش
    تن صدها ترانه میرقصد
    در بلور ظریف آوایم
    لذتی ناشناس و رویا رنگ
    می دود همچو خون به رگهایم
    آه ، گویی ز دخمه دل من
    روح شبگرد مه گذر کرده
    یا نسیمی در این ره متروک
    دامن از عطر یاس تر کرده
    تو را دوست ندارم !
    نه
    دوستت ندارم
    اما هنگامی که نیستی
    غمگینم
    و به آسمان آبی بالای سرت
    و اخترانی که تو را میبینند
    رشک می برم
    تو را دوست ندارم
    اما نمیدانم چرا
    آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند
    وبارها در تنهایی از خود پرسیده ام
    چرا آنهایی که دوستشان دارم
    بیشتر شبه تو نیستند
    تو را دوست ندارم
    اما هنگامی که نیستی
    از هر صدایی بیزارم
    حتی اگر صدای آنانی باشد که دوستشان دارم
    زیرا صدای آنها
    طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکنند
    تو را دوست ندارم
    اما چشمان گویایت
    با آن آبی عمیق و درخشان
    بیش از هر چشم دیگری بین من و آسمان آبی قرار میگیرد
    آه میدانم که دوستت ندارم
    اما افسوس دیگران دل ساده ام را
    کمتر باور دارند
    و چه بسا به هنگام گذر
    میبینم که بر من میخندند
    زیرا آشکارا مینگرند
    نگاهم به دنبال توست
    امشب دلم میخواهد
    به كسی بگویم" دوستت دارم"
    تو نهراس و آنكس باش
    بگذار با هر آنچه در توان دارم
    همین امشب به تو ثابت كنم كه دوستت دارم
    بگذار برایت نقش آن دلباخته ای را بازی كنم كه
    لحظه ای دور از محبوب خویش زندگی را نمیتواند
    بگذار همچون معشوقی كه برای وصال معشوقش
    جان میدهد برایت جان دهم
    بگذار همین امشب پیش پایت زانو بزنم
    و تو را ستایش كنم
    بگذار در تاریكی به تو لبخند بزنم
    نگذار زمان از دستم برود
    و تو را درنیابم
    میخواهم بیندیشی كه همین امشب
    غیر از من كسی دیوانه تو نیست
    هرچند كه جاهلانه فكری باشد
    كمی بیشتر با من
    و همین امشب بگذار خیال كنم
    كه جز تو كسی نیست
    همین یك امشب را بگذار نقش بازی كنم
    نقش حقیقت را ...
    همان كه دور از تو بارها روبه روی آینه تمرین كرده ام
    به من می گفت تنهایی غریب است
    ببین با غربتش با من چه ها کرد
    تمام هستی ام بود و ندانست
    که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
    و او هرگز شکستم را نفهمید
    اگر چه تا ته دنیا صدا کرد ...
    روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبی‌ست نازنین
    نور را در پستوی خانه نهان باید كرد
    عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد
    آنك قصابانند بر گذرگاهها مستقر
    با كنده و ساتوری خون آلود
    و تبسم را بر لبها جراحی می‌كنند و ترانه را بر دهان
    كباب قناری بر آتش سوسن و یاس
    شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد
    ابلیس پیروز مست
    سور عزای ما را بر سفره نشسته است
    خدای را در پستوی خانه نهان باید كرد
    خدای را در پستوی خانه نهان باید كرد
    دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
    دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد
    روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبی‌ست نازنین
    و عشق را كنار تیرك راهبند تازیانه می‌زنند
    عشق را در پستوی خانه نهان باید كرد
    شوق را در پستوی خانه نهان باید كرد
    روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبیست نازنین
    و در این بن‌بست كج و پیچ سرما
    آتش را به سوخت‌وار سرود و شعر فروزان می‌دارند
    به اندیشیدن خطر مكن روزگار غریبی‌ست
    آن كه بر در می‌كوبد شباهنگام به كشتن چراغ آمده است
    نور را در پستوی خانه نهان باید كرد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا