NEGINNN
پسندها
358

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • زندگینامه شهید شعبانعلی توکلی و انشاء های تامل برانگیز ایشان
    سلام
    دوست عزیزم
    بالاخره بعد از مدت ها وبلاگ رو به روز کردم
    امیدوارم که این دوری ما رو پا حساب فراموشی نگذارید
    باز هم منتظر نظرات زیباتون در وبلاگ چرا آدم ؟ هستیم
    یا علی
    چه اواتار قشنگی
    چه عکس پروفایل نازی
    ریحانه جون عکس آواتارت رو خیلی میخوام..چه قدر قشنگه
    سلام عزيزم...خوبي؟؟؟

    بي زحمت فرصت كردي اون عكسا رو براي من ميذاري؟؟
    ممنونت ميشم گلم.:gol:


    از درز دنيا نگاه مي کنم
    خانه هايي با پرده هاي کشيده
    رهگذراني سر در گريبان
    با سايه هاي کشيده ...

    از درز دنيا نگاه مي کنم
    کوچه
    تا دو سوي عالم
    بي خواب است ...

    چندي است دنيا
    مرا به کناري نهاده است
    و نمي بيند
    از درز دنيا نگاه مي کنم ...

    .

    .

    .

    در پناه خداي مهربون باشي هميشه عزيزم ...
    :gol:سلام عزيزم....
    خوبي؟؟؟
    مرسي اَدَم كردي....:gol:
    [IMG][IMG][IMG][IMG][IMG][IMG]



    :w27:http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=138949

    بهترین اواتار را چه کسی دارد
    اگر دیدی و خوشتان امد ممنون میشم به من رای دهید
    سلام می خواستم ببینم مطلبی در مورد انتگرالهایی که در دروس تخصصی عمران هست داری.خیلی سریع لازم دارم.مر30


    دلا محیا شو
    محرم حسین می آید ...
    ندای مکتب انسان پرورش به گوش آید ...
    دلا محیا شو
    که کاروان حسین رهسپار سوی خداست ...
    ز مردگی به درآ !
    تا تو را بیاموزد
    چگونه بودن را ...
    چگونه مردن را ...
    .
    .
    .
    التماس دعا ...


    گفت با هر سختي، آساني ست

    با هر رنج، شادي

    در دل هر غم، نشاط

    راست مي گفت او ...

    و من

    تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!


    محمد جعفری(آزاد)
    سلام نگين جونم
    خوبي؟
    اين لينكارو كه برات گذاشتم تونستي باز كني؟
    پخش زنده از حرم امام حسين (عليه السلام)
    پخش زنده از حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام)
    التماس دعا...


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH


    ورق می خوریم

    همچون دفتری کهنه در باد ...

    و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...

    و با باد همسفر

    و در آب جاری ...

    و روزی خواهد رسید

    که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...

    و آن روز دانه های درشت کلمات

    از هیچ متولد خواهند شد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا