تو مثل . . .
مثل اون موج صبوري كه وفاداره به دريا
تو مهمي مثل حقيقت مهربوني مثل رويا
چه قدر تازه و پاكي مثل ياساي تو باغچه
مثل اون ديوان حافظ كه نشسته لب طاقچه
تو مثل اون گل سرخي كه گذاشتم لاي دفتر
مثل اون حرفي كه ناگفته مي مونه دم آخر
تو مثل بارون عشقي روي تنهايي شاعر
تو همون آبي كه رسمه بريزن پشت مسافر
مثل برق دو تا چشمي توي يك قاب شكسته
مثل پرواز واسه قلبي كه يكي بالاشو بسته
مثل اون مهمون خوبي كه ميآد آخر هفته
مثل اون حرفي كه از ياد دل و پنجره رفته
مثل پاييزي وليكن پري از گل هاي پونه
مثل اون قولي كه دادي گفتي يادش نمي مونه
تو مثل چشمه آبي واسه تشنه تو بيابون
تو مثل يه آشنا تو غربت واسه يه عاشق مجنون
تو مثل يه سرپناهي واسه عابر غريبه