*زهره*
پسندها
14,783

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • زولیخا دست از سر یوزاسیف برداشت ، ولی الان چند روزه به من گیر داده ، میگی چیکار کنم؟....
    عیبی یوخ من باید سلام کنم.. سلام
    باشه اومدم.. الان میام
    خوبم آره فکر کنم خوبم


    گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی
    سلام حالت خوبه؟
    اشکالی نداره اگه من بخوامز شعرایی رو به کار ببرم که آخرش حروفی مثل (ث,ض ,ژ و...) استفاده بشه؟
    سلام امکان داره منا به لیست دوستانتون اضافه کنید چون باعث افتخار منه دوست شما باشم در مورد زبان میتونید کمکم کنید
    یه تایپیک بیار بالا بریم دیگه آمان سیزین الی-ییزدن هر جا شماها بگین.. خانما ارجح و مقدم ترند
    ها ؟؟
    سلا م ...
    باشه بریم بازی
    چی بازی کنیم حالا ؟؟؟
    ... کو عروسک ببینم
    توی این یکی کم میگیری........
    سر جلسه امتحان حرفای من یادت میوفده...آره....نهههههههه........
    سمیرا اومد برید دیگه ه ه ه ه
    منم بازی بدین دیگه عروسکم اوردم..
    باشه ولی سر و صدا نکنین که بابام خیلی عصبانی میشه..
    اوستاد تح دویور
    زهره بوردایدی
    یهره بیر دوست خوبدو..
    چه بازی ای برو دم در خونه خودتون بازی کن..
    سر شبه همه خوابن آخه..
    سلام
    مرسی
    اوه آره اومدم ولی میخوام بشینم تو صفحم فقط
    چه عجب اومدی
    زهره جان من رفتم
    یوخسا گیر میفتم بای
    خیلی خوش گذشت..
    خوبی بای


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH
    emrooz emtehane paygah dade dashtam man kheili riz ba joziat khonde boodam vali koli soal dad dishab ta 4 sobh bidar boodam
    هیچی با زبان خودت از خودت تشکر کردم و برات دعا کردم.. من زبان ترکی صحبت کردنت رو دوست دارم همین
    بو زهره دی
    زهره بیر یاخچی قیزدی
    آللاه زهره نی ساخلاسین./حفظ کنه/
    درسته بله بله
    استاد پر از دود و سیاهیه نشسته تو ریه هاشه..:cry:
    اومدم داشتم سیگار میدودیدم..
    خدااااااااااااااااااااااااا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا