yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
    سلام نفسم خوبی عشقم؟
    ببخشید تا اومدم تو باشگاه احضار شدم مجبور شدم برم.
    فکر کنم دیگه رفتی.

    سلام آبجی
    منم خیلی دوستت دارم...

    بیشتر بیا، البته میدونم که گرفتاری ولی خب یه آبجی یوحنا که بیشتر نداریم...
    لوس میشمااا [IMG]

    سلام
    خوبی ؟

    شبت قشنگ باشه
    من تا یه چند دقه دیگه میرم

    گلی :gol:
    تنها همین: انگار سالهاست که خوابیده ام ... نمی دانم اینجا کجای دنیاست ... فقط بیدارم نکن ! می خواهم آنقدر بخوابم تا دنیا تمام شود ... آنقدر که خدا بیدارم کند ... تا از او بپرسم ... چرا ؟!...
    مدت‌هاست قلم به دست نگرفتم، تنها انگشتانم برای محاسبات به روی ماشین حساب می‌روند، چشم‌هایم شاید با دارو ویرایش شوند، شاید بعد‌ها جسمی به آنها اضاف کنم، کتاب‌هایم اینجا و آنجا افتاده‌اند، کیفم کنج اتاق، برنامه‌های کلاسم و روزهای خالی‌ای که نمی‌ماند و برای کلاس فردا ذخیره سازی می‌شود
    کمتر نوشتم تا کنون، زندگیم رنگ پیدا کند می‌نویسم، اکنون خاکستریست، رنگ همین سکوتم، سکوتی که هنوز جوابش را نشنیدم
    دارم خودم را خط خطی می‌کنم، اینجا و آنجا پرسه می‌زنم شاید نشانه‌ای پیدا کنم، آدرس‌ها را روزی چندین بار وارد می‌کنم شاید خبری خوب بشنوم، گوشی‌ام هنوز نام زیبایش را به خود ندیده، گوشم، مدت‌هاست در منتظر شنیدن صداییست و تنها چیزی که اکنون باقی می‌ماند سکوت شبانه‌ی من است !
    سرد است، هوا را نمی‌گویم، بدنم را می‌گویم، مثل قهوه سرد، هنوز تلخ نیستم، امید دارم، مثل قهوه تلخ نشوم، امید دارم این بدن سرد، روزی گرم شود
    قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
    گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
    آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

    آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
    اینجوری که دیگه خیلی ماهییییییییییییییییی
    قربونت برم خواهر
    سلام
    اگه سعادت داشته باشمو و شما افتخار بدین حتما
    سلام آبجی
    خوبی؟؟
    سراغی از ما نمیگیری؟؟:w05:
    تو تولد شیدا هم با اینکه خبرت کردم نیمدی؟؟:w19:
    خلاصه که دلم تنگ شده برات :gol::gol::gol:
    قربونت دایی جونم
    خدا شمارو برا من حفظ کنه

    عزیزم رفیده که خوش نمیگذره
    ولی دیدن دوستان، پرستارها و خیلی چیزهای دیگه که مثل فامیل شدن خوشحالمون میکنه.
    انشالله که میای و میبینی. هرچند بارها هم گفتم . مثل چایی تلخ میمونه با قند . تلخی از دیدن اون اوضاع و قند از دیدن دوستان.
    عسلم ناراحت نباش...ایشالا درست زودی تموم میشه بر میگردی گلم...ما که پیشتیم...
    بوووووووووووووووووووووووووووووووس

    سلام عزیز دلم خوبی خانوم خانومی
    دیگه دیگه [img]

    [IMG]
    الهی فدات شم...ناراحت نباش..ایشالا این دفعه تو هم هستی عسل بانو...راستی تو کجا درس میخونی عجیجم؟
    زندگی راتو بساز
    نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف.
    زندگی یعنی جنگ تو،
    بجنگ!
    زندگی یعنی عشق تو،
    بدان عشق بورز... 
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا