Sina.
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...

    وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...

    وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

    دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...
    سینا خان 1زحمتی واست داشتم در مورد موتور زیر دریایی اطلاعات جامعی میخوام البته ساده ترین موتور ممنون ها راستی خودمو معرفی میکنم "صدف جراح" هستم .
    سرنوشت خود را به دست بگير ؛

    در غير اينصورت ديگري آن را به دست خواهدگرفت................
    يك چشمم در غم دلدار گريست
    چشم دگرم حسود بود و نگريست
    در روز وصال بستمش گفتم .........
    نگريستي نبايد نگريست...............
    به یاد شاملو

    ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب بایدداد
    ساده است لغزشهای خود را شناختن بادیگران زیستن به حساب ایشان
    گفتن که من اینچنینم
    ساده است چگونه می زییم باری زیستن سخت ساده است
    پیچیده نیز هم :gol:


    خدا را در آغوش کشیدم ...

    خدا زیاد هم بزرگ نیست

    خدا در آغوش من جا می شود ...

    شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است !

    خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه مست می شوم ...

    خدا یک بار به من گفت:

    تو گناهکار مهربانی هستی !

    و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند ...

    و به یاد می آورم که او خداست و می بخشد ...!
    سلام چهرتون واسم آشناست کجا دیدمتون؟ بچه خود شیرازی؟
    بنام تنها پناه آشفتگان ديار سرنوشت

    به شهر و دياري ببر تو مرا

    که نور خدا باشه و من و تو

    نباشه به دلها نشونه غم

    اميد و صفا باشه و من و تو

    بريم اونجا که عشق و مستي خطا نباشه

    تو سينه ها جاي محبت ريا نباشه

    به غير خدا که مهربونه

    نميخوام دله ديگه بدونه

    تو با وفايي

    تو با صفايي

    ...

    از اين خسته دل پروا مکن

    مرا بيش از اين رسوا مکن

    الهي بدوني که نامهربوني

    جدايي نگيري که قدرم بدوني

    که دنيا نداره وفايي

    ...

    بمون بر سر پيمان من

    تو بازي مکن با جان من

    که دنيا سرابه نقشي بر آبه

    دو روز جووني مثله حبابه

    نيرزه به يک دم جدايي


    هر جور گفتی همون طور عمل میکنیم
    من دارم میمیرم و نمیتونم نخوابم فردا میام و میبینم که شما چی دستور دادی و چطور تایید کردی ،تا اطاعت کنم
    سلام
    خیر
    اگه راست میگی خودت چرا بیداری؟
    امتحان خوب شد؟
    تمرینا رو نوشتی؟


    دوست دارم کسی پیدا شود برایم حرف های خوب بزند ...

    قصه های خوب بگوید ...

    دوست دارم دست هایش بوی خدا بدهد ...

    خنده اش مرا یاد زندگی بیندازد !

    زندگی اش مرا یاد چیزهای خوب بیندازد ...

    یاد بچگی ام بیفتم ...

    دوست دارم بچگی ام را بغل کنم ...

    .

    .

    .

    دوست دارم کسی پیدا شود برایم قصه های خوب بگوید ...!
    سلام ممنون شما خوبی؟
    دیگه درسا زیاد منم کم می تونم بیام ممنون که خبری از من گرفتی...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا