خیلی چاکریم دادا
خستگي، راهِ قدمهايت نيست!
نغمهء ساز ِ طربناكات نيست!
دوستي، حادثهء سهلي نيست!
بعد سالي كه صدايت را
از نسيم ِ سحري میشنوم!
ر ِنــگِ آن نغمهء شاد … باز هستي دهدام! … باز مستي دهدام!
من از اين غصه كه تو رنجوری،
تا سرانجام زمان بيمارم ….. از همه حادثهها بيزارم!
و بدان!
اينكه بدانم شادي، ازغم و رنج دلم آزادي،
تا سرانجام زمين دلشادم …… در كوير دل خود آبادم!