MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ای زندگی من.
    ای گل بهار من
    آن زمان که غم زندگی من را از متلاشی میکند به تو می اندیشم
    .به عظمت دریاها قسم
    به آبی آسمانها قسم که دوستت دارم.
    ای زندگی من
    گل من بگزار در آسمان عشق تو برواز کنم
    بگزار هوای عشق تو را در تمام وجودم حس کنم
    زندگی زیباست اما با تو در کنار تو به فکر تو
    زندگی من امکان بذیر است
    نگزار عشقم این چنین خاموش شود که حتی یادگاری از آن باقی نماند.
    میدانم که خسته ای از تمام دردهایی که ذره ذره روحت را آب کرد
    ولی این را بدان که من همیشه در همه حال در کنارت با یادت و عاشقت هستم
    باز هم گرما به سرزمین سرده وجودم باز گشت

    و باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد

    .من ادعای عشق نمی کنم

    چه کنم نمی توانم

    .شاید زندگی دوباره لبخندی به رویم زد

    لبخندی به وسعت دل تمام عاشقان

    لبخندی نابایان

    ولی من هنوز ادعای عشق نمی کنم

    حتی اگر چشمان بی فروغم باز هم به روی دیدگان زیبایت گشوده شود

    .بگزار.......

    بگزار در تنهایی نفس بکشم و تا عمق وجودم احساس آرامش کنم



    کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم

    و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم

    کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است

    و گل غم به دلم وا شده است

    کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو

    .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد

    کاش میدانستی.......

    کاش می دانستی
    آسمان هست

    من هستم

    مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب

    اما نه برای تو و نه برای هيچکس

    در کنار اين مردم

    شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند

    شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد

    اما من وجود دارم

    برای تنهايی ديوارهای اتاق

    برای انتظار قلبهای بدون عکس

    برای ترک خوردگی روح باغچه

    من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها

    همانطور که آسمان هست
    کاش ميشد عشق را تفسير کرد

    خوابه چشمان تو را تعبير کرد

    کاش ميشد همچون گلها ساده بود

    سادگی را با تو عالمگير کرد

    کاش ميشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمير کرد

    کاش ميشد در حريم سينه ها عشق را با وسعتش تکثير کرد
    من از قصه زندگی ام نمی ترسم

    من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

    ای بهار زندگی ام

    اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

    اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد

    برگرد

    باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

    باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

    باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

    بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

    بدان که قلب من هم شکسته

    بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

    این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

    بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام


    دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ايوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشيده شب می کشم
    چراغهای رابطه تاريکند
    چراغهای رابطه تاريکند


    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به ميهمانی گنجشکها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی ست


    فروغ فرخزاد
    و اگر می خواهید خدا را بشناسید در پی کشف رازها نباشید
    بلکه به گرداگرد خویش نگاه کنید ؛
    او را خواهید دید که با کودکانتان سرگرم بازی است .
    و به آسمان بنگرید ؛
    او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر می دارد ،
    در حالیکه دستهایش را در آذرخش دراز کرده است و در باران پایین می آید ،
    او را خواهید دید که در گلها می خندد ، آنگاه به پا می خیزد و در لابلای درختان ، دستانش را برای شما تکان می دهد.:gol:
    " جبران خلیل جبران "
    ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم
    وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم
    جسته ام آفاق را در جام جمشید جنون
    هر چه جز عشق تو باقی را گمانی یافتم
    شبنم صبحم که در لبخند خورشید سحر
    خویش را گم کردم و از او نشانی یافتم
    ساحل آسایشی نبود که من مانند موج
    رفتم از خود تا در این دریا کرانی یافتم
    در بیابان طلب سرگشته ماندم سال ها
    تا دراین ره نقش پای کاروانی یافتم
    روشنی بخش گلستانم چو ابر نو بهار
    وین صفای خاطر از اشک روانی یافتم
    چشم بستم از جهان کز فرط استغنای طبع
    در دل بی آرزوی خود جهانی یافتم
    گفته بودی که:
    چرا محو تماشای منی؟

    و آنچنان مات، که یکدم مژه بر هم نزنی !؟



    مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

    ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی ...
    آیا دوباره می وزد...آن عطر مهربان...با کوله بار آینه....از کوچه های دل؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا