املاين
پسندها
31

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • خوشحالم !

    لااقل برای اینکه تو را در خواب ببینم از هیچ کس اجازه نخواهم گرفت ...

    چگونه بگویم ؟!

    دلم برای خدای معصومی که در قلب تو زندگی می کند تنگ شده است ...

    دلم تنگ شده برای هر آنچه از دست داده ام ...

    چشمانم گریانند برای هر آنچه نداشته ام ...

    دستانم پروانه ای می خواهند که هرگز پریدن را از یاد نبرد ...

    و روحم ... شوق پرواز دارد !

    همراه با بادبادکی که در کوچه های کودکی از میان انگشتانم رها شد ...

    و به آسمانها رفت تا هم بازی فرشته ها شود ...!


    بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم

    به تک تک شاخه های درخت خیالمان !

    نگاه هایمان را گره بزنیم

    به آبی بی کران آسمان

    و دست هایمان را ، به هم ...

    بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !

    و پاک کنیم

    رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !

    چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!

    تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید

    زیر چتر خیال می خوابیم ...

    کودکانه و بی خبر ...!


    نیلوفر
    این جا چیکار میکنی با این سن و سال ؟؟
    قابل شما رو ناداره
    چشمات قشنگ میبینه
    سلام . چطوری؟
    واقعا مگه چند سالته ؟؟؟
    نه اسمتم مثل اواتارت قشنگه.
    عجب ....پس تازه گذاشتن .......اخه اونزمونی که ما اونجا بودیم اونجا جهان سوم بود پس حالا شده جهان دوم ........قوربونت....میگم خیلی فعالیا .........
    مگه تو بهشت هم امکانات اینترنتی هست؟آخه من الان از جهنم مزاحمتون شدم.............ممنون که الان دریافت کردی کلی ضد حال زدی به ما


    امروز دیدم ...

    فهمیدم

    چقدر ...

    چقدر زیباست ...

    انعکاس آسمان بر روی زمین خیس از باران ...

    آسمانی سربی ...

    خاکستری های متفاوت ...

    و چشمانی که نیاز به بالا نگریستن نداشت ...

    باران که می بارد تو همیشه می آیی ...

    انعکاس زندگی همین دور و برهاست

    نگاه کن شکوه زندگی را ...

    خدا همین جاست ...!
    اسم خودت املاین ؟؟؟
    واقعا ؟؟
    خب سن و بیخیال شیم بهتر نیست ؟؟!؟!

    خودت که میدونی ما خانوما تیک داریم
    مگه تو تیک نداری کلک ؟
    آره عزیزم اینم خوشگله
    اسمم که همین بالا هست یعنی مشخصه
    ندا
    شما چی ؟؟


    وقتی خدا غمگین می شود

    و راه می رود

    از جای پاهایش " پاییز " می روید ...


    رها یوسف نژاد
    آنکه با تلاش بسیار اندیشه خویش را فربه نمود، با این وجود باز گوش به سخن این و آن سپرد، دیگر نمی توان آینده روشنی در پیش روی او دید.
    اُرد بزرگ:gol:
    زهره هستم و شما؟ می خوام بیشتر ازت بدونم مرسی دوست جون


    می خواهم راه بروم ...

    سوت بزنم ...

    دور شوم

    کمی از این همه صندلی های پر دود ...

    کمی از این همه چشم و عینک های سیاه ...

    می خواهم در ماه ترین

    ایستگاه زمین

    گریه کنم ...!


    هیوا مسیح
    اره این خیلی بهتره اون قبلی یه ذره غیر اسلامی بود همچین راستی سلام ببخشید اون طرف بودم اصلا تو باشگاه نبودم


    خوب یادم هست از بهشت که آمدم

    تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم ...

    اما زمین تیره بود و سخت !

    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش

    و من هر روز ذره ذره سخت تر شدم ...

    من سنگ شدم !

    دیگر نور از من نمی گذرد ...

    حالا تنها یادگاری ام از بهشت، اشک است ...

    نمی بارم چون می ترسم بعد از آن، سنگ ریزه ببارم !!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا