چشم که گشود ...
دلتنگ خانه بهشتی خود شد
و گریست ...
دستی پاهایش را گرفت
چرخاند ...
تا دنیای وارونه ما را ببیند
و یاد بگیرد
که دنیای ما
با آنچه در بهشت کوچک خود
آموخته بود
فرق دارد ...!






..و از دوستان عزیزم که پیگیر مشکلم بودن ..تنهایی عزیزم ...بهنام مهربون افسون نازنین و بدبوی و پیرجو عزیز تشکر میکنم