بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار می کند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم ؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش می کنم؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟ این مباد که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
همزادي هنوز فك ميكني من مجيدم؟؟ اگه دوس داري برم با general manager يه پست بذارم تو اون وبلاگ تا مطمئن شي ؟؟ :biggrin: اتفاقا" خبر مجيدو ندارم چند وقت پيش داشتم فك ميكردم الان كجاس يعني :w05:
همزادي جون ميگم اگه جاي باحالتري تو نت سراغ داري كه ميري اونجا به منم بگو هاااااا [IMG]
خدایا! بر من پاییز بفرست.
میخواهم برگریزان کنم.
این همه بار خستهام میکند، این همه غبار،
میخواهم سبک شوم، خالی شوم.
میخواهم فقط خودم باشم
و شاخههایی خشک
و آشیانۀ خالی پرندهای که رفته است
و آوازهایش در من باقی مانده است.
وقتی تو نسیتی
خورشید تابناک
شاید دگر درخشش خود را
و کهکشان پیر گردش خود را
از یاد می برد
و هر گیاه
از رویش نباتی خود
بیگانه می شود
و آن پرنده ای
کز شاخه انار پریده
پرواز را
هر چند پر گشوده، فراموش می کند.
آن برگ زرد بید که با باد
تا سطح رود قصد سفر داشت
قانون جذب و جاذبه را در بسط خاک
مخدوش می کند
آنگاه نیروی بس شگرف مبهم نامرئی
نور حیات را
در هر چه هست و نیست
خاموش می کند.
وقتی تو با منی
گویی وجود من
سکر آفرین نگاه تو را نوش می کند
چشم تو آن شراب خلر شیرازست
که هر چه مرد را مدهوش می کند.