ضربه ای به پشتش نواخته شد ...
چشمانش را باز کرد ...
متعجب از آنچه می دید ...
گریه را آغاز کرد ...
از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...
متولد شده بود ...!!!
جدی جدی یه چیز می دونستی گفتی نرم افزار قبول میشم ،از کجا می دونستی بلا؟

،.... حتماً