میتا
پسندها
390

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • کاش می دانستم خدا به راستی

    همان پیرمرد خاموش و آرام خفته در آسمانی است

    که با خیال راحت در ابرها آرام گرفته است و بازی مخلوقاتش را نگاه می کند !

    یا مردی ست با دست هایی گشوده و چشم هایی نگران

    که با انگشت هایش خط زندگی را بر روی صفحه ي روزگارمان نقش می زند ...

    کاش می دانستم

    به یاری اش می توان چشم دوخت

    یا هر چه روزگار را

    باید

    بر حلول دست هایم باور کنم ؟!

    گفته بود خدا نظاره گر ماست ...

    خوب است ...

    اما

    تو به من بگو

    دست هایش کجاست ؟!...


    آسمان
    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی. دکتر علی شریعتی:gol::gol::gol::heart:
    با سلام

    فينال نظرسنجي بهترين آواتار آغار شد :

    بهترين آواتار را چه كسي دارد ؟ ( فينال )

    با توجه به اينكه شما هم يكي از كانديد ها هستيد ، ميتوانيد از هم اكنون به دوستان خود اطلاع دهيد .


    امروز خرید کردم! امروز از دختری دو شاخه گل مریم خریدم... امروز از پسر سر چهار راه روزنامه خریدم... امروز پسری نابینا قسمم داد٬ از او فال انبیاء خریدم...امروز پیرزنی با چهره تکیده و قدی خمیده جلویم را گرفت٬ از او یک آدامس بادکنکی خریدم... امروز از زن چادری کنار مترو یک روسري خریدم... امروز دخترکی در مترو نگاهم کرد٬ از او فال حافظ خریدم... امروز از مرد ویولون زن نابینایی یک نغمه ناکوک خریدم٬ دعایم کرد................ امروز آفتاب مهربان بود و من یک جو معرفت خریدم.......
    واااااااااااااای میتا جون ،خیییییییییییلی قشنگ بود عزیزم ،مرسی
    راستی ، سلام ، فکر کنم حسابی سرت شلوغه نه؟
    من خوبم ، عزیزمم خوبه ، یادت نره براش دعا کنی ها.تو چطوری؟
    آدما آدما از جنس برگند . گاهی سبزند ، گاهی پائیزن و زردند . زمستون دیده نمیشن . تابستون سایبون سبزند. آدما خیلی قشنگن . حیف كه هر لحظه یه رنگند


    من از خورشيد خيلي سپاسگزارم! خورشيد شب نداشت ... ماه نداشت ... ستاره نداشت ...‌ خواب نداشت ... با وجود اين، هر روز صبح زود مرا از خواب بيدار مي كرد ...!

    دفتر خاطرات فرشته ها/ كامبيز درم بخش
    حضرت محمد مصطفی (ص) فرمودند:
    به دوستان و نزدیکان خود کمک و یاری رسانید، چه ظالم باشند و چه مظلوم!
    جمعی از صحابه که در محضر ایشان بودند عرض کردند یا رسول الله، یاری نمودن به مظلوم را دانستیم، اما ظالم را ؟!!!
    فرمودند: در مقابل ظالم بایستید و وی را از ادامه ظلم باز دارید.:gol:
    براي رسيدن به كاميابي نبايد از شكست هاي پيشين خيلي ساده بگذريد، شناخت موشكافانه آنها، پيشرفت شما را در پي خواهد داشت. اُرد بزرگ:gol:
    سلام خواهر گلم
    ممنون بخاطر متن زیبایی که برام گذاشتی
    موقع دعا از منم یه یادی بکنید


    به آنچه چشمانت می گویند

    باور نداشته باش !

    همه ی آنچه نشان می دهند، محدودیت است ...

    با ادراکت بنگر

    برای درک آنچه می دانی ...

    و آنگاه

    راه پرواز گشوده خواهد شد ...!
    امیرالمومنین حضرت علی (ع) فرمودند:
    همانا این دلها همانند بدنها افسرده می شوند، پس برای شادابی دلها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجوئید.


    می بایست از همه چیز خالی شد ...

    پاهایم، مرا تا ابد خواهند برد ...

    دست هایم، لمس خواهند کرد محیط را ...

    گوش هایم، صدای بلوغ موج ها را درک خواهند کرد ...

    چشم هایم، خیره خواهند ماند به روشنایِ دل انگیز ستایش ...

    و لبم، بوسه خواهد زد، بر دستان خدا ...


    لایه هایی از خاک و دیروزها ...

    سایه ها در مهِ حرف هایی که نتوانستم بر زبان بیاورم ، محو می شوند ...!

    همين ...


    خدایا! سپاس ...

    سپاس تو را !

    كه به هر انسانی

    سپری از تنهایی بخشیده ای تا هرگز فراموشت نكند ...

    حقیقتِ تنهایی؛ تویی !

    و فقط نام تو این تنهایی را راهنماست ...

    پس تنهایی ام را نیرو ببخش

    زیرا با نام تو این انزوا شفا می یابد

    با نام تو كه فراتر از هر آرامشی ست كه من در جهان می شناسم ...

    تنها با نام تو می توانم در برابر تندباد زمان ایستادگی را ...

    آری؛

    وقتی این تنهایی در تو و از توست

    می توانم گناهم را؛ به دست بخشندگی تو بسپارم ...

    پس عشق و نور را از من دریغ مکن ...

    آری؛

    نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ...

    پس بر من بتاب که

    بی عشق تو،

    بی نگاه تو،

    بی تو ...

    رو به غروب رهسپارم !

    آری؛

    مرا به طلوعی دیگر برسان ...

    سپاس ...

    helia
    سلام ، لطفا تشریف بیاورید و با دادن رایتان و با حضورتان خوشحالم کنید.

    بهترين آواتار را چه كسي دارد ؟ دوره دوم ( سري اول )
    می گویند مرد بسیار فقیری که نابینا هم بود روی پله های ساختمانی نشسته بود و کلاه و تابلویی را روی زمین کنار پایش گذاشته بود . روی تابلو نوشته شده بود : به من مستحق نابینا کمک کنید . روز نامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به کلاه انداخت ، فقط چند سکه در ان بود او نیز چند سکه دیگر داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ، آن را برگرداند و جمله دیگری روی آن نوشت. سپس تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر همان روز روز نامه نگار به آنجا برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.
    مرد کور از صدای قدم های او ، روزنامه نگار را شناخت و از او پرسید که روی آن تابلو چه چیزی نوشته است؟ روز نامه نگار گفت :چیز مهمی نبود ، من فقط جمله شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد مرد کور هیچ وقت نفهمید او چه نوشته است ولی روی تابلو این جمله نوشته شده بود :بهار آمده است ولی من نمی توانم آن را ببینم.:gol::gol::gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا