ووووووووووووووای!!سمیرا میدونم بارو نمیکنی ولی انقدر امروز دلم هوات رو کرده بود....میگفتم یادش بخیر میرفتم تیو پیج سمیرا..هی پیام میذاشتم!!منتظرش میشستم تا بیاد!!الهی!!!!!!الان وقت ندارم یه سر به پیچ عسلم بزنم!!که خودت اومدی!!!!!!!!آخ جون!!انگار به دلم افتاده بود میای!!ای جان!!عیدت مبارک قربونت برم..خوبی؟
...و در آن شب مهتابی
هنگامی که شب چون روز روشن بود
و غوکان و جیرجیرکان به شادی و آواز پرداخته بودند
من نیز با صدای خش خش برگ های پاییزی
تو را میخواندم ای تنهاترین همدم من
سیلام عسل مسل من!!فدای تو بشم که گیر دادی به اون آمپول!!چی میخواد بشه اون حاجیت از دست تو!!!از مامان من هم بدتری بابا!!مامان من بی خیال شد تو هنوز تو فکرشی!!؟!
سلام دختر گل
اره حق با توست وقت کم میاریم همین که میایی و به فکر ما هستی یه دنیا ارزش داره
حتما بهش بگو نوه گلمه خدا نگهش داره
امید وار تو هم همیشه شادو موفق باشی
:دی!!!!!!!!!!!سیمیرا من به فدات...بی خیال شو!!ببین به احتمال زیاد تو هم الان از من گرفتی خب؟بعدش الان تو اگه آنپولت رو نزنی منم قول میدم کمکت کنم آمپولت رو نزنی
سلام دختر گل
چکار کنم یه پایه خوب پیدا نمی کنم برا مشاعره تو هم که سالی یه بار پیدات میشه من نیستم
خوبی سرحالی چه خبر
نگاه کن نوه ام هم شاعر شده از خودم به ارث برده
یه شعر یاد گرفتم دلت اب برات بخونم تو هم یاد بگیری
توپ سفيدم قشنگيو نازي ، حالا من ميخوام برم به بازي
بازي چه خوبه با بچه هاي خوب ، بازي ميكنم با يه دونه توپ
چون پرت ميكنم توپ سفيدم را ، قل قل ميخوره ميره به هوا
قل قل ميخوره تو زمين ورزش ، يك و دو و سه ، چهار و پنج و شش