hd_memar
پسندها
3,131

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شعبان، به نیمه خود رسیده و اشتیاق جهان، به بی‏نهایت. گویند برای آمدنت باید به انتظار ایستاد، نه به انتظار نشست. ما ایستاده ایم چرا که در قلبمان زمزمه ایست. خبری در راه است
    Khahesh mikonam aziizam. Bebakhshid farsi nemishod benevisam. Rasti avatareto kheiiili dust midaram...


    ديگر ترنم باران هم

    نمي تواند

    مرهم درد شود ...

    از كساني مي گويم

    كه تبسم را

    هرگز آيينه اي نبودند ...

    حتي

    به زهر خندي !!!


    وقتي بزرگ مي شوي ديگر نمي ترسي كه نكند فردا صبح خورشيد نيايد! حتي دلت نمي خواهد پشت كوهها سرك بكشي و خانه خورشيد را از نزديك ببيني ...


    پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت...آهسته می خزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود...
    سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید...
    پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:
    "این عدل نیست، کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی.من هیچ گاه نمی رسم و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی."
    خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد . زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود.
    و گفت: "نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد...چون رسیدنی در کار نیست.فقط رفتن است، حتی اگر اندکی...و هر بار که می روی ، رسیده ای!
    و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست،و پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛" پاره ای از مرا..."
    خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت.دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور...
    سنگ پشت به راه افتاد و گفت:" رفتن، حتی اگر اندکی؛"و پاره ای از "او" را با عشق بر دوش کشید...
    سلام سلام عزیزم
    خوبی خانومی من یههههههههههههههه عذر خواهی بزرگ بهت بدهکارم برای اینکه زود تر نیمدم تولدتو تبریک بگم (سکرتی جون بهم گفته بود متاسفانه نتونستم بیام)
    اینم فکر کنم اخرین و دیرترین تبریک برات باشه

    تتتتتتتتتتتتتتتولد مبارک باشه عسلم
    اامیدوارم همیشه شادو سرحال باشی وزود زود به همهی ارزوهات برسی

    :gol:ختم قرآن کریم ویژه ماه شعبان برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ولیعصر:gol:
    وووای!!آره!!خدا نکنه!!اگه مریضی بگیره خیلی دیر خوب میشن..وای انفلونزای خوکی روبگو!وای وای!!خب بابا چرا نفوس بد میزنیم؟انشالا طوریش نمیشه


    همین که به ثانیه بعد پا می گذاری معجزه ای است! به نامعلوم بعدی زندگی ات می رسی از نهان به آشکار... انتظار همین را می کشیدی... اکنون ثانیه پر از راز مقابل توست درست مقابل چشمان تو... حتی فرصت تصمیم گیری نخواهی داشت و می گذرد ...

    به انتظار ثانیه بعد با سری پر از طرح و نگاهی خاموش، بی فروغ و آرام لبخندی به لب می گذاری و هیچ کس نمی داند ثانیه بعد تو چگونه خواهد گذشت ...!


    هنگامی که خداوند مرا همچون سنگریزه ای در این دریاچه ی عجیب انداخت آرامش آن را بر هم زدم و بر سطح آن دایره هایی نامحدود پدید آوردم ولی هنگامی که به اعماق آن رسیدم مانند آن آرام شدم ...

    جبران خلیل جبران
    آهان!!پس قرار مدراتون رو گذاشتین!!میخواین برای خدا زرنگ بازی دربیارین آره؟؟با همه آره با خدا هم آره؟؟ساخت و پاخت کردین؟؟
    انشالا که قسمتت بشه گلم..ولی بگم اونوقت باید قبلش با من ساخت و پاخت کنی ها!!


    سـانـس آخـر زنـدگـی !

    ● ای کاش این صحنه را جور دیگری بازی کرده بودم ...

    چه کوتاه است! عمر را می‌گویم. ‌١٠ سال اول زندگیتان را مثل دور تند یک فیلم سیاه و سفید قدیمی‌ از نظر بگذرانید و بعد فرض کنید این فیلم چیزی حدود هفت بار ادامه یابد. اما هر بار، یک دوره جدید...

    این فیلم ملودرام شاعرانه عاشقانه رمانتیک واقعگرایانه حادثه‌ای کمدی تراژیک و گاه ابلهانه چیزی حدود ‌٧ بار ادامه یابد. هرچه به پایان این فیلم نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر احساس غبن می‌کنیم: "ای کاش این صحنه را جور دیگری بازی کرده بودم"، "ای کاش این فصل از فیلم کمی ‌طولانی‌تر بود"، " ای کاش لوکیشین این فصل تغییر می‌کرد"، " ای کاش این نما، این قدر ابلهانه نبود"، " چرا اینجا دارم این قدر الکی می‌خندم؟"و...

    اما دیگر فرصتی نیست. دیگر کم کم فیلم دارد به انتهای خود می‌رسد. باید از صندلی برخیزم. باید سالن را ترک کنم...!
    عوضش اونور برات دعا میکنه به یادته!!فکر کن!!من حاضر بودم سکرت یادش باشه ولی خودش اینجا نباشه!!بع داون ور من رو دعا کنه!!واااای نگار!!فکر کنم تا همین یکی دو هفته ی دیگه عروس بشی!!!!اونجا سکرت دعات میکنه حتما!!آهان نه بخشید..تا یکی دوهفته ی دیگه داماد میشی!!(یادم رفته بود پسرمخفی هستی)
    راستی‌ گلم ببخشید که تولدتو تبریک نگفتم..من تازه فهمیدم،،،برات آرزوی خوشبختی‌ و سلامتی‌ می‌کنم
    همیشه لبت خندون
    نگار جان برات پرسیدم،،،تو مشهد هنوز کلاسی نیست انگار،،اما تهران،،،اصفهان و شیراز هستش
    احتمال اینکه شرکت پارچیتکت اونجا هم کلاس بذاره هست...هنوز مطمئن نیستم..همکارم گفت به فکره یه دوره سراسری هستن
    ای وای...آره الان صفحه ت رو دیدم ...تولدت گذشته فکر کنم دیگه...تولدم مبارک باشه...شرمنده به خدا...با سکرت قرا گذاشته بودیم زودتر بگیریم که اون هم باشه عد دیگه رفتم شمال همه چی قاطی شد...اینترنت هم در حد ذغال...روزی یه صفحه باز میشد..نتونستم از اتفاقات باخبر بشم..ببخشید :love:
    سیلام نگاری...خوفی؟؟نگار تو تولدت 6 مرداد بود؟
    سلام همشهری و هم دانشگاهی..
    خوبی منم بهت تبریک میگم نمیدونم کیه ولی ببخشید اگه دیر شده..
    تولدت مبارک..


    در آینه نگاه کردم. خودم را ندیدم. دنبال خودم گشتم. خود را پیدا نکردم. ترسیدم. گم شده بودم. به قلبم نگاه کردم. نبود. دنبالش گشتم. پیدایش نکردم. ترسیدم. گم شده بود. برگشتم. به جایی که لحظه‌ای قبل در آنجا دروغی گفته بودم. جعبه‌ای دیدم. آن را برداشتم. درش قفل بود. جعبه را شکستم. قلبم را پیدا کردم. همین طور خودم را. تصمیم گرفتم دیگر خودم را گم نکنم ...!
    قربانت عزيزم. مرسي:gol:

    برميگردم حتما...

    مواظب خودت باش:heart:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا