سوگل 2
پسندها
75

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قاصدکی روی سنگ فرش خیابان

    در انتظار یک دست ... یک فوت !

    این همه رهگذر ...

    کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!

    قصه این همه تنهایی را ...

    قاصدک به کجا خواهد برد ؟!...
    شادی را قسمت می کنند ...

    در کوچه ...راه ... و خیابان !

    و من بی هیچ زنبیلی

    به خیابان می روم ...!
    ممنون. ميدوني من اولين باري كه آواتارت رو ديدم بغض كردم! حسش ميكنم...
    يه عالمه مرسي Aziiiiiiiiiiiiiizam

    منم دوست ميدارم خيلي مهربوني...:heart:
    همیشه بین من و آرزوهایم فاصله بوده !

    ومن به این فاصله ها عادت کردم ...

    همیشه دلتنگت بودم بی آنکه بفهمی !

    ومن به این نفهمیدن ها عادت کردم ...

    همیشه منتظرت بودم و همیشه نیامدی !

    ومن به این نیامدن ها عادت کردم ...!
    نمی خواهم خدایم بیكران باشد
    نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان
    نمی خواهم كه باشد این چنین آخر ...
    خدا را لمس باید كرد !

    نگو كفر است
    خدا را می توان در باوری جا داد
    كه در احساس و ایمان غوطه ور باشد
    خدا را می توان بوئید
    و این احساس شیرینی است ...

    نگو كفر است
    كه كفر این است
    كه ما از بیكران مهربانیها
    برای خود
    خدایی لامكان و بی نشان سازیم
    خدا را در زمین و آسمان جستن
    ندارد سودی ای آدم
    تو باید عاشقش باشی
    و باید گوش بسپاری
    به بانگ هستی و عالم
    كه در هر خانه ای آخر خدائی هست

    نگو كفر است
    اگر من كافرم، باشد
    نمی خواهم خدایا زاهدی چون دیگران باشم
    نمی خواهم خدایم را
    به قدیسی بدل سازم
    كه ترسی باشد از او در دل و جانم

    نگو كفر است
    كه سوگند یاد كردم من
    به خاك و آب و آتش
    خدا زیباترین معشوق انسانهاست
    خدا را نیست همزادی
    كه او یكتاترین
    عاشق ترین
    معبود انسانهاست ...
    سلام سارا
    خوفی
    دستت درد نکنه
    دیروز رفتی ساعت چند رسیدی؟
    اس مسام نرسید
    روزی دستانم را گرفتی و گفتی ببین... این دنیای ماست! دنیای ما آدمک ها پر از خطوط سیاه و سپید است ...

    گر مرا می جویی میان این خطوط پنهانم ! گفتی دنیای ما دنیای عجیبی است ...

    ساده دل می بندیم و ساده تر دل می شکنیم !

    گفتی اگر بهانه ای برای ماندن در این دنیا نداری لحظه ای درنگ مکن !

    ناگهان دستانم از تو خالی شد ...وتو پنهان شدی ...

    و من سالهاست بدنبال رد پایت تمام خطوط سیاه را می جویم ...

    اما گاه آغاز ها و پایان هایم یکی می شود! می دانم که می دانی من از این منطق پرگار گونه خسته ام ...

    چرخیدن و چرخیدن و نرسیدن ...!
    زندگی یه قفسه
    میتونه این قفس فقط یه کمی اب و یه کمی غذا داخلش باشه
    یا میتونه این قفس
    آب و غذا و لونه و بچه و درخت و گل و بوته و هزار تا چیز دیگه داشته باشه
    کودک که بی هیچ اراده ای پا به دنیا نهاده بود گریست ...

    شاید نمی دانست هیچ حادثه ای در دنیای آدم ها ارادی نیست! او که جز سیاهی ندیده بود از حجم رنگ ها و فضا هراسان بود و می گریست ...

    کم کمک دنیا با همه ی رنگ وحجمش برایش تکرار شد و تکرارشد و تکرار ...

    وکودک دست در دست زمان گریه هایش را از یاد برد ...

    آموخت برای خواسته هایش دیگر اشک نریزد ... آموخت همیشه بجنگد بی آنکه چشمان حریف را بنگرد ...

    آموخت فاصله ایست به وسعت شب از خواستن تا رسیدن... کودک از یاد برد طعم خنده های بی بهانه اش را ... اما آدمک ها نام این فراموشی را بلوغ نهادند !

    و کودک دیگر کودک نبود ...!


    فاصله میان ما

    از اینجا که منم

    تا آنجایی که تو ایستاده اي

    چند قدمی بیشتر نبود ...

    که آن را هم تو عقب تر قدم زدی !

    حالا

    هرچقدر هم که بدَوَم حجم نبودنت را ...

    کم نمی شوند فاصله هایی که من نزدیک تر می آیم

    و تو بودنت را دورتر می روی !

    قصه ی ما ...

    قصه ی همان دو خط موازی نیست که در هیچ ابدیتی تلاقی نمیکنند ؟!...
    حالا كه آمده‎اي ...

    سلام !

    حالا كه نمي‎روي ...

    خداحافظ !

    اي رفیق همه شب‎هايي كه با هم

    گريه كرديم ...

    حالا كه آمده‎اي

    قبول كن

    جاده‎ها به جايي نمي‎رسند !

    اين بار از مسير رودخانه مي‎رويم ...!
    خب شما اون وقت توی کدوم تالارش تشریف دارید؟ نام کاربری؟ من اومدم برای اسپم...:d
    سلام، به به، زودتر می گفتید، آدرس بدید تا بیام تالارتون رو اسپم کنیم...:D راستش برای من نمایش داده نشد، و اجازه ورود هم نمی داد یوزر و پسورد می خواست..یعنی حتما باید ثبت نام کنم....
    «اِقرَأ باِسم رَبِّک اَلُّذِی خَلََقَ» عيد رسالت و جشن برگزيدگی و برانگيختگی پيامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) بر جهان و جهانيان مبارک باد.

    با سر برو تو دیوار آبجی.....

    سرت درد میگیره و حواست میره رو سر دردت

    اون وقت گرفتگی دلتو فراموش می کنی آبجی
    بزن...بزن دیگه......
    بزن راحتم کن....

    اینو تو یه فیلم اکشن دیدم:D

    می تونی بزن...دستت میرسه آبجی؟؟؟؟

    اصلا چوب آبجی گله هر کی نخوره خله؟؟؟؟:surprised:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا