عزيزجان ببخش كه نگرانت كردم...شرمنده اما اشتراكم تموم شده بود و يه سري كارهاي ديگه هم داشتم كه مجبور بودم يه مدت از نت فاصله بگيرم.
از اينكه دوباره كنارتون هستم خوشحالم. [IMG]
از اينكه دوباره كنارتون هستم خوشحالم. [IMG]


چه ميشود كرد..... 





بابت داستان هم با سايه باز صحبت كردم.. اينطوري نميشه.. داره روندش خيلي بد ميشه.. بايد به علي دختر كش هم تفهيم كنيم.. آخه ميدوني.. تا سن 19 سالگي پدر و مادر سحر تحويلش نمي گرفتن.. پس چطور شد به خاطر قبولي در دانشگاه اون همه..... تازه مي خوان براش جشن هم بگيرن.... اي كاش خودم اين جمله آخر و اضافه ميكردم كه وقتي مادر صداش ميزنه.. مياد و بهش ميگه كه بايد يواش يواش خودشو براي ثبت نام آماده كنه و..... نه اينكه..... خلاصه داره به بيراهه ميره..