به سر جام جم ان گه نظر توانی کرد__که خاک میکده کحل بصر توانی کرد__مباش بی می و مطرب که زِير طاق سپهر؟__بدين ترانه غم از دل به در توانی کرد __گل مراد نو آن گه نقاب بگشايد__که خدمتش چو نسيم سحر توانی کرد __گدایی در ميخانه طرفه اکسيريست__گر اين عمل بکنی خام زر توانی کرد__به عزم مرحله...پيش نه قدمی__که سود ها کنی از اين سفر توانی کرد __تو کز سرای طبيعت نمی روی بيرون__کجا به کوی طريقت گذر توانی کرد__جمال يار ندارد نقاب و پرده ولی __غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد __بيا که چاره ذوق و حضور نظم امور__به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد__ولی نو تا لب معشوق و جام می خواهی__طمع مدار که کار دگر توانی کرد__دلا ز نور هدايت گر آگهی يابی __چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد__گر اين نصيحت شاها بشنوی بهنام__به شاهراه حقيقت گذر توانی کرد (محصول مشترک شاناو حافظ)